ماتریکس از فراسوی ماتریکس

سفر دوم

ماتریکس از فراسوی ماتریکس‌

 

اثری که می خوانید تحلیل و بازآفرینی فیلمی "یگانه" با نام "ماتریکس" است. از منظر نگارنده ماتریکس نه سگانه است و نه نسخه های مکمل دارد، بلکه فیلمهای بعدی که با عنوانهای ماتریکس 2 و 3 ساخته شدند، یک کپی تقلیل یافته و ضعیف از نسخه یگانه ماتریکس بودند و به هیچ وجه تکمیل کننده مضامین مطرح شده در ماتریکس به شمار نمی رفتند و تنها به سبب "استقبال بی نظیر" از آن تولید شدند. ماتریکس فیلمی ست که با وجود مدت زمان کوتاهی از آفرینش آن، صدها فیلم به تقلید از آن ساخته شده است. نگارنده بر این باورست که پس از گذشت سالیان متمادی خواهد بود که سینما از ماترکیس به عنوان نقطه عطفی یاد خواهد کرد که سینما را به دو دوره پیش و پس از آن تقسیم می کند. کاری که برخی از فیلمها چون همشهری کین، جنگ ستارگان و... تنها در یک بعد (عمدتاً بعد تکنیک) کردند، ماتریکس در چند بعد (تکنیک، ساختار، محتوا) انجام داد.

 

هیچ‌ کس‌ از ابتدا در برخورد با دنیای‌ واقعی‌ نمی‌تواند حدس‌ بزند که‌ مجازی‌ و غیرحقیقی‌ست‌؟! همان‌گونه‌ که‌ هیچ‌ کس‌ از ابتدای‌ ‌ماتریکس‌ با دیدن‌ اولین‌ نماهای‌ فیلم‌ نمی‌تواند تشخیص‌ دهد، تم‌ اصلی‌ و درون‌مایه‌ آن‌ در مورد چیست‌!آیا ماتریکس‌ فیلمی‌ علمی‌ ـتخیلی‌ یا فضایی‌ست‌؟ پاسخ‌ را تنها باید از خود فیلم‌ ماتریکس‌ دریافت‌: هر کس‌ که‌ ماتریکس‌ را فیلمی‌ خیالی‌ و فضایی‌ بپندارد، درهمان‌ تصوراتی‌ غوطه‌ور است‌ که‌ فیلم‌ ماتریکس‌ آن‌ را دنیای‌ مجازی‌ ماتریکس‌، یعنی‌ همان‌ دنیای‌ واقعی‌ خودمان‌، معرفی‌ می‌کند. دنیای‌واقعی‌ همان‌قدر مجازی‌ست‌ که‌، "ادراکات‌" در آیین‌ "برهمن"، "محسوسات‌" در نزد "خردگرایان‌" و "حقیقت‌" در نزد فلاسفه‌ای‌ که‌ به‌"شکاکان‌" شهرت‌ یافته‌اند، و دنیاهای‌ فراواقعی‌ ماتریکس‌، همان‌قدر اصالت‌ دارند که‌ "براهمانا" (به‌گونه‌ای‌ مدفون‌) در فراسوی‌ "ریگ‌ودا"، "آتمن‌" در" اوپانیشادها"، "تائو" در اندیشه‌ "لائو تزو" و "چوانگ‌ تزو"، "نیروانا" در تعالیم‌ "بودا"، "لوگوس‌" در فلسفه‌ "هراکلیتوس‌"،دنیای‌ "تعقلی‌ فیثاغورس‌"، عالم‌ "مثل‌ افلاطون‌"، مفهوم‌ "شی‌ء فی‌نفسه" در نظریات‌ "رئالیست‌ها"، "تفکر" در نزد "خردگرایان‌" و "ذهن‌" در نزد "ایده‌آلیست‌ها"، اصالت‌ دارد. ماتریکس‌ همان‌ "حجابی‌"ست‌ که‌ "عرفا" از آن‌ سخن‌ گفته‌اند و همان‌ "ادراکی‌"ست‌ که‌ بسیاری‌ ازفلاسفه‌، آن‌ را بدون‌ اصالت‌ و مانع‌ از درک‌ حقیقت‌ اشیاء و چیزها انگاشته‌اند و همان‌ "ظاهر" و کالبدی‌ست‌ که‌ معنایی‌ را در خود زندانی‌نموده‌ است‌ و همان‌طور که‌ مورفیوس‌ توضیح‌ می‌دهد: تمامی‌ حواس‌، چیزی‌ به‌جز سیگنال‌های‌ ارسالی‌ از مغز نیستند. دنیای‌ واقعی‌ مااز نظر ماتریکس‌، تمام‌ آن‌ رؤیایی‌ست‌ که‌ هنگام‌ نشستن‌ "نیو" و سایرین‌ به‌ روی‌ همان‌ صندلی‌ها تحقق‌ یافته‌ و دیده‌ می‌شود. شایدرؤیایی‌ را به‌خاطر داشته‌ باشید که‌ بعدها در دنیای‌ واقعی‌، عین‌ آن‌ را دیده‌اید. دنیای‌ حقیقی‌ همان‌ دنیای‌ رؤیایی‌ست‌ که‌ وقایع‌ را در دنیای‌واقعی‌، یعنی‌ دنیای‌ ماتریکس‌، تحقق‌ می‌بخشد. اما فیلم‌ ماتریکس‌، دنیای‌ واقعی‌ و ماتریکس‌ را به‌سان‌ رؤیایی‌ می‌بیند که‌ روی‌ دنیای‌حقیقی‌ را پوشانده‌ است‌ و مانع‌ از فهم‌ آن‌ می‌شود; زیرا دنیایی‌ که‌ در رؤیا دیده‌ می‌شود اصالت‌ بیشتری‌ نسبت‌ به‌ دنیایی‌ دارد که‌ اینک‌ به‌شکل‌ واقعیت‌ در جلوی‌ دیدگان‌ ماست‌. از این‌ روی‌ چه‌ بسا، دنیای‌ رؤیا، بخشی‌ از دنیای‌ حقیقی‌ فراتر از ماتریکس‌ باشد، در حالی‌که‌دنیای‌ واقعی‌ را باید دنیایی‌ مجازی‌ و از همان‌ جهت‌، دنیایی‌ غیرحقیقی‌ و با این‌ تعریف‌، "رؤیایی‌" پنداشت.

اما حقیقت‌ چیست‌؟ حقیقت‌ آن‌ است‌ که‌ آن‌چه‌ در مقابل‌ دیدگان‌ ما قرار دارد، حاصل‌ خصایصی‌ از مغز ماست‌ و اگر آن‌ خصایص‌نباشند، آن‌ بیرون‌ اصلاً چیزی‌ وجود ندارد!! و این‌ یعنی‌ "صحرای‌ حقایق‌". حقیقت‌ یعنی‌ درک‌ همان‌ پوچی‌ نهفته‌ در واقعیت‌ و تسلط چیزی‌ فراتر از انسان‌ بر او. چنان‌که‌ مورفیوس‌ به‌ نیو و در حقیقت‌ به‌ ما می‌گوید: این‌که‌ شما برده‌ هستی‌ و مثل‌ بقیه‌ در قفس‌ زندگی‌می‌کنی‌. زندانی‌ که‌ نمی‌تونی‌ لمسش‌ کنی‌ !!و تا هنگامی‌ که‌ ماتریکس‌، یعنی‌ دنیای‌ واقعی‌، جلوی‌ دیدگان‌ ما هست‌، نسل‌ انسان‌ آزادنیست‌. آیا چنین‌ تأویلی‌ از واقعیت‌ و ماتریکس‌ دشوار است‌؟ پاسخ‌ مورفیوس‌ شنیدنی‌ست‌; او در حالی‌که‌ نیو از مواجهه‌ با

چنین‌حقیقتی‌ منقلب‌ می‌شود، به‌ نیو و به‌ ما می‌گوید: بهت‌ نگفتم‌ که‌ باور کردنش‌ راحته‌، فقط گفتم‌ حقیقته‌. آری‌، ما زندانی‌ زندانی‌

هستیم‌ که‌زندانبانی‌ به‌ نام‌ واقعیت‌، آن‌ را پاسداری‌ می‌کند و تا هنگامی‌ که‌ مشروعیتش‌ را پذیرفته‌ و خود را با آن‌ همراه‌ می‌سازیم‌، اسارت‌ در آن‌زندان‌ و بردگی‌ خود را "می‌آفرینیم". این‌ همان‌ یأسی‌ست‌ که‌ به‌ تمامی‌ فلاسفه‌ و عرفایی‌ که‌ به‌ آن‌ حقیقت‌ دست‌ یافتند، عارض‌ شد،همچنان‌ که‌ برای‌ تمامی‌ افرادی‌ که‌ در فیلم‌ ماتریکس‌ با آن‌ روبه‌رو شدند، اتفاق‌ افتاد. اما این‌ تمام‌ ماجرا نیست‌ و نقطه‌ پایان‌ آن‌ راه‌ نیزنبود. در حالی‌که‌ هیچ‌ چیز جز همان‌ یأس‌ و پوچی‌ به‌نظر نمی‌رسد، آرام‌ آرام‌ دنیایی‌ فراتر از آن‌ به‌ روی‌ صحرای‌ حقایق‌ شروع‌ به‌شکل‌گیری‌ می‌کند. بر بستر آن‌ کویر پوچی‌، معنایی‌ قابل‌ آفرینش‌ بود که‌ جهانی‌ نوین‌ را

می‌آفرید! پردیسه‌ای‌ که‌ مشخصاً از عالم‌ یأس‌ وپوچی‌ برمی‌خواست‌ و دقیقاً نقطه‌ مقابلش‌، یعنی‌ ژرفای‌ معانی‌ را متجلی‌ می‌ساخت!‌

آفرینش‌ به‌ معنای‌ آن‌که‌ واقعاً و حتی‌ حقیقتاً چیزی‌جز کویر حقایق‌ وجود نداشت‌ و از این‌ روی‌ دنیای‌ معانی‌، کشف‌ شدنی‌ یا پیدا کردنی‌ نبود، بلکه‌ "آفریدنی‌" بود. چیزی‌ وجود نداشت‌،ولی‌ معنایی‌ به‌ وجود آمده‌ و خلق‌ شد; درست‌ به‌مانند منجی‌ شدن‌ نیو. حقیقتاًهیچ‌ حقیقتی‌ نبود، اما از نقطه‌نظر معنا، پردیسه‌ای‌ بی‌کرانه‌بود!!

اما پیش‌ از آن‌که‌ معنا پدید آید، در آن‌ حقیقت‌ یأس‌انگیز و برهوت‌، تنها "ایمان‌" است‌ که‌ می‌تواند انسان‌ را پا بر جا نگاه‌ دارد. به‌ همین‌سبب‌ است‌ که‌ مورفیوس‌ می‌گوید: ما وقتی‌ که‌ یک‌ مغز به‌ بلوغ‌ خاصی‌ می‌رسد، آزادش‌ نمی‌کردیم‌، خیلی‌ خطرناک‌ است‌، چون‌ ذهن‌شان‌باعث‌ نابودی‌شان‌ می‌شود. آن‌، خطر همان‌ پوچی‌ و یأسی‌ست‌ که‌ هر فردی‌ که‌ ذهنش‌ به‌ آن‌ حد از رشد رسید که‌ به‌ کویر حقایق‌ دست‌یافت‌، بر وی‌ عارض‌ می‌شود. چه‌ بسا چنان‌ یأسی‌ منجر به‌ خودکشی‌ کسی‌ شود که‌ به‌ آن‌ حقیقت‌ دست‌ می‌یابد; همان‌طور که‌ بسیاری‌ ازعرفا و فلاسفه‌، چنان‌ راهی‌ را برگزیدند. اما در آن‌ کویر، منطق‌ و هیچ‌ معنای‌ دیگری‌ نمی‌توانند نجات‌بخش‌ باشند، مگر ایمان‌. به‌ همین‌سبب‌ است‌ که‌ مورفیوس‌ می‌گوید که‌ من‌ آن‌ قانون‌ را زیر پاگذاشتم‌. بسیاری‌ تنها در همان‌ کویر می‌مانند، برخی‌ همچون‌ مورفیوس‌ باایمان‌ تنها انتظار می‌کشند و برخی‌ همچو سایفر، با یأس‌ به‌ دنیای‌ مجازی‌ و واقعی‌ برمی‌گردند و ترجیح‌ می‌دهند تا با فریب‌ خویش‌، ازدنیای‌ واقعی‌ کمال‌ لذت‌ را ببرند. به‌ معنای‌ دیگر، در مواجهه‌ با کویر حقایق‌ که‌ پوچی‌ را عارض‌ می‌سازد، هر کس‌ نوشدارویش‌ را سرکشد، تلخی‌ جانکاهش‌ را در وجود خود داغ‌ می‌زند و همان‌طوری‌ منقلب‌ می‌شود که‌ نیو پس‌ از تولد دوباره‌اش‌ به‌ هم‌ ریخته‌ و بالامی‌آورد و بسیاری‌ چنان‌ گرفتارش‌ می‌گردند که‌ به‌ نیستی‌ و خودکشی‌ روی‌ می‌آورند; همان‌سان‌ که‌ بسیاری‌ از فلاسفه‌ و عرفا دچار آن‌شدند. تنها با بالا آوردن‌ آن‌ حقیقت‌ و توسل‌ به‌ ایمان‌ است‌ که‌ هر رهرویی‌، توانایی‌ ادامه‌ دادن‌ را خواهد داشت‌، همان‌طور که‌ مورفیوس‌ ـیعنی‌ ایمان‌ ـ از نیو می‌خواهد تا آن‌ حقیقت‌ نوشیده‌ را بالا بیاورد تا بتواند نفسی‌ بکشد.

اما آیا راه‌ دیگری‌ نیست‌؟ در ابتدا پاسخ‌ منفی‌ست‌; حقیقتاً چیزی‌ نیست‌. اما گویا چیزی‌ آفریده‌ شده‌ که‌ سابقه‌ نداشته‌ است‌. پس‌ آن‌گاه‌پاسخ‌ مثبت‌ می‌شود; تمامی‌ معنایی‌ که‌ از بازی‌ بازیگران‌ گذشته‌ از ماتریکس‌ و رسیده‌ به‌ صحرای‌ حقایق‌ حاصل‌ می‌شود، جهانی‌ ازمعنا را می‌سازد که‌ انتخاب‌، اختیار و حتی‌ آزادی‌ انسان‌ را ممکن‌ ساخته‌ و به‌ ثبوت‌ می‌رساند. تنها در جهان‌ معناست‌ که‌ انسان‌ بر دنیای‌واقعی‌ و ماتریکس‌ حاکم‌ بر او فایق‌ می‌شود و آفرینش‌ دنیای‌ معنا تنها راهی‌ست‌ که‌ موجب‌ می‌شود، انسانی‌ به‌وسیله‌ چیزی‌ که‌ فراتر ازآزادی‌ و اراده‌اش‌ آفریده‌ می‌شود، این‌بار بتواند بر آن‌ تفوق‌ یابد. همان‌گونه‌ که‌ مورفیوس‌ می‌گوید: انسانی‌ در ماتریکس‌ متولد شد که‌قدرت‌ تغییرش‌ را داشت‌. انتخابی‌ برخلاف‌ انتظار، اختیاری‌ برخلاف‌ جبر، اختیاری‌ معطوف‌ به‌ آزادی‌ و اراده‌ای‌ که‌ فراتر از ماتریکس‌ وواقعیت‌ تحقق‌ می‌یابد. این‌ جهان‌ معانی‌، همان‌ محتوا و معنا و اهمیت‌ تمامی‌ کارهای‌ بازیگرانی‌ست‌ که‌ به‌ مبارزه‌ با ماتریکس‌برمی‌خیزند. جهانی‌ که‌ در آن‌ هر فرد، جدای‌ از موجودیتی‌ مجازی‌، موجودیتی‌ معنایی‌ می‌یابد و همین‌ معانی‌اند که‌ اصیل‌اند، و هدف‌اصلی‌ فیلم‌ نیز در جهت‌ شکل‌گیری‌ موازی‌ همان‌ معناهایی‌ در نزد مخاطبان‌ است‌ که‌ نزد بازیگرانی‌ که‌ بر له‌ و علیه‌ ماتریکس‌ مبارزه‌می‌کنند، تحقق‌ می‌یابد.

تمامی‌ رازوارگی‌ ماتریکس‌ در ابتدای‌ آن‌، به‌ هیچ‌وجه‌ ژستی‌ افراطی‌ برای‌ تحت‌ تأثیر قرار دادن‌ بینندگان‌ نیست‌; چنان‌که‌ بسیاری‌ ازفیلم‌های‌ تخیلی‌ ـ علمی‌ و فضایی‌ از آن‌ برخوردارند. بلکه‌ تمامی‌ دیالوگ‌ها و نماها به‌طرز باورنکردنی‌ و بی‌نظیری‌ دقیق‌ به‌ کار رفته‌اند;به‌طوری‌ که‌ تنها در قالب‌ تفسیری‌ معنایی‌ و سمبلیک‌، معنی‌دار جلوه‌ می‌کنند. دیدگاه‌ سمبلیک‌ تنها کلید واژه‌ای‌ست‌ که‌ فیلم‌ ماتریکس‌ رامعنادار می‌سازد. تمامی‌ اشخاص‌ و موضوع‌هایی‌ که‌ در فیلم‌ ماتریکس‌ موجودند، به‌ همان‌ دلایلی‌ که‌ ماتریکس‌ بر موجودیت‌ فراحقیقی‌ تأکید می‌ورزد، موجودیت‌ واقعی‌ ندارند، بلکه‌ معانی‌ و ماهیت‌هایی‌ مفهومی‌ هستند که‌ اصالت‌ موجودیت‌شان‌ بر همان‌ معنایی‌ وغیرواقعی‌ بودن‌شان‌ است‌; چراکه‌ از دیدگاه‌ فیلم‌ ماتریکس‌، دنیای‌ واقعی‌ که‌ با اشخاص‌ واقعی‌ ادارک‌ می‌شود، دنیایی‌ مجازی‌ وماتریکسی‌ است‌ که‌ اصالت‌ ندارد. فیلم‌ ماتریکس‌ را باید با دیدی‌ سمبولیک‌ مشاهده‌ کرده‌ و معنا بخشید، و هر نوع‌ تحلیلی‌ بر آن‌ نیز تنهابا بازآفرینی‌ مجدد همان‌ معانی‌ مجازی‌، واقعی‌، حقیقی‌ و معنایی‌ در متن‌ است‌ که‌ می‌تواند تحلیل‌ ماتریکس‌ به‌شمار آید. تنها در این‌صورت‌ است‌ که‌ می‌توان‌ از دنیای‌ مجزای‌ ماتریکس‌ فراتر رفت‌ و در تله‌ آن‌ نیافتاد!   (ادامه دارد)