زیست محیط 4

 

گزارشی از برنامه هایی برای سناریوهای بحران آب در جهان

دکتر کاوه احمدی علی آبادی

 

از آنجایی که اقیانوس ها، دریاها و آب ها، دو سوم کره خاکی ما را اشغال کرده اند، بسیاری از مردم تصور نمی کنند که روزی با کمبود جهانی آب مواجه شویم و غافل از این اند که 5/97 درصد آب های زمینی شور اند و بخشی عظیم از آب های شیرین کره زمین غیرقابل استفاده اند و تنها 7 هزارم درصد از کل آب های کره زمین قابل دسترسی اند. این در حالی است که طی قرن گذشته جمعیت جهان 3 برابر شده، اما میزان مصرف آب بیش از 6 برابر افزایش یافته است.

زمانی بود که مشکلات دسترسی به آب از نگاه تکنولوژی دیده می شد و تصور می رفت که با کمک تکنولوژی های جدید می توان به ذخایر آبی بیشتری دست یافت؛ ایجاد سده های جدید، کارخانه های آب شیرین کن و باروری ابرها البته گام های موثری بود که برداشته شد، اما اینک ثابت شده که بحران آب بسیار بزرگتر از این است که پیش از این گمان می رفت و ما ساکنان کره خاکی باید با دست بدست هم دادن، همه راه های حفظ و ذخیره آب های قابل استفاده را طی کنیم؛ از کاهش مصرف گرفته تا افزایش راه های سودمند دسترسی به آب، بدون این که به اکولوژی کره زمین لطمه وارد سازیم.

اکنون حدود 3/2 میلیارد نفر در مناطقی زندگی می کنند که با کمبود متوالی آب و تنش آبی مواجه هستند و با ادامه این روند در سال 2025 تنش آبی در مناطق مختلف کره زمین نزدیک به 50 درصد بالغ خواهد شد. این در حالی است که تا سال 2025 مناطقی فاجعه آمیز از نظر کمبود آب خواهیم داشت که خاورمیانه و شمال آفریقا در مرکز این بحران قرار دارند. کمبود آب در خاورمیانه و کشور ما مسئله ای جدی است و شاید دیر نیست که روزی را شاهد باشیم که برای تهیه آب مورد نیاز کشور، به فروش هر چه بیشتر نفت و گاز برای جبران کمبود آب متوسل شویم.

در این میان، حتی برخی بحث هایی درباره احتمال وقوع جنگ هایی برای کسب ذخایر آب در جهان را پیش بینی کرده اند. گذشته از مخالفانی که این فرضیه دارد، به طوری که به طعنه اذعان می کنند: «آب برای خاموش کردن آتش است، نه برای برافروختن آن»، با این همه باید احتمال درگیری هایی را به خصوص در نواحی مرزی و مناطقی که در آن ها، حوزه های مشترک آبی قرار دارد، به عنوان یک سناریو در نظر گرفت تا برای پیشگیری های احتمالی از آن، اقدامات لازمه را انجام داد. مسئله آب را می بایست به عنوان یک متغیر و عامل جدی در تصمیمات آتی در سراسر دنیا به حساب آورد، حتی در سطوح سیاسی و نظامی.

 

دادگاه منابع آبی

از آنجایی که کم آبی به شکل فزاینده ای یک مشکل زیست محیطی جدی برای سال های آتی است و بسیاری از منابع آبی جهان در مرزهای مشترک کشورها قرار دارند، برای جلوگیری از جنگ و درگیری های آتی، برخی از کارشناسان و مسئولان اعلام کرده اند، مناسب به نظر می رسد تا دادگاهی بین المللی برای بررسی اختلافات کشورها و میانجی گری در این زمینه تشکیل شود. چند سال قبل کشور نامیبیا با برنامه ریزی برای تغییر مسیر رود اوکاوانگو در آستانه جنگ با بوتسوانا قرار گرفت، پی یت هینس، رئیس اداره منابع آب نامیبیا هنوز همه نقشه های آن پروژه را نگه داشته است، اما برخی کارشناسان می گویند: شاید راه حل زیرزمین نهفته باشد! هم اکنون یکی از اختلافات بین فلسطینیان و رژیم اشغالگر قدس، ذخایر و حوضه منابع آبی است. ترکیه و سوریه نیز از دیرباز درباره رودخانه فرات و سدی که ترکیه احداث کرده و و باعث کاهش آب فرات در سوریه شده مناقشات و مذاکراتی داشته اند. کشور خودمان و افغانستان نیز اختلاف نظرهایی را در حوضه هیرمند دارند.

 

کلاه سبزها

اما سناریوی دیگر احتمال بروز حتی درگیری های نظامی را در حوضه ذخایر آبی پیش بینی می کند. برای این منظور میشل فرنتز و همکارانش، طرح تشکیل گروهی به نام «کلاه سبزها» را پیشنهاد داده اند - معادل زیست محیطی برای مأموریت های کلاه آبی های سازمان ملل- به طوری که اجرایی شدن احکام دادگاه های بین المللی آب را در مرزهای کشورها ضمانت کند. با وجود تمامی بدبینی هایی که می تواند در این زمینه وجود داشته باشد، اما حرکت به سوی آن اهداف برای پیشگیری و جلوگیری از درگیری های آبی اجتناب ناپذیر به نظر می رسد.

 

حوضه های مشترک آبی؛ تهدید یا فرصت

پریسکولی یکی از کارشناسان مطرح در زمینه آب، عقیده دارد که به قضیه می توان به شکل دیگری نیز نگاه شود. وقتی کشورهایی در حوضه یک منبع آب، مشترکاتی دارند، باید به جای تهدید به آن به مثابه یک فرصت بنگرند؛ به طوری که با برنامه هایی مشترک در حفظ و استفاده مطلوب از آن به یکدیگر کمک کنند و با بلایای طبیعی، همچون خشکسالی و طغیان همکاری و مبارزه کنند. سرژ پویو، آب شناس فرانسوی که برای «اتحادیه توسعه جنوب آفریقا» (SADC) کار می کند، می گوید: ده سال است که ما سرگرم مذاکره برای انعقاد قراردادهایی در مورد رودخانه های بین المللی هستیم که بین هشت کشور مشترک است.

  

زیست محیط 3

 

گزارشی از اقداماتی جهانی و بومی برای مدیریت ذخایر آب

دکتر کاوه احمدی علی آبادی

 

امروزه با تشدید بحران آب، مدیریت ذخایر آن که پیش از این در سراسر دنیا به شکلی پراکنده و منفصل صورت می گرفت، اینک می رود که با فعالیت سازمان های مختلف جهانی، با تعامل و هماهنگی به برنامه ریزی و مدیریتی یکپارچه در جهان دست یازد که با راه حل هایی بومی تکمیل گردد؛ به خصوص در زمینه آموزش، پژوهش و پروژه های خلاقانه و طرح های مبتکرانه در حوزه آب. آن چه می خوانید، گزارشی است در مورد برنامه هایی در این زمینه.

 

«برنامه ژئوسفر-بیوسفر» و «برنامه جهانی برای ارزیابی آب» توسط یونسکو

یونسکو یکی از همین سازمان هاست که طی سال های گذشته گامهایی بسیار مهم و تأثیرگذار در این زمینه داشته است و در توسعه آب شناسی بین المللی نقشی تعیین کننده داشته است و علاوه بر پرداختن به توسعه پایدار در کشورها و سرزمین های مختلف، پژوهش ها و پروژه هایی را به اجرا گذاشته که به روندهایی می پردازد که طی آن آب از طریق نظام جوی-آبیاری-خاکی انتقال می یابد. از این رو برنامه های جهانی متعددی در دستور کار قرار گرفته است. آندره آس ژولوزی که دبیر برنامه بین المللی آب شناسی و سرپرست بخش علوم آب یونسکو است، از پروژه ای سخن می گوید که طی آن صدها متخصص آب شناس از سراسر دنیا در کار عظیمی شرکت کردند که در نهایت نوعی ترازنامه آبی منطقه ای تهیه می کرد، به طوری که اطلاعات لازم را در زمینه ذخایز و حوضه های منابع آبی و آب های زیرزمینی و غیره در مناطق مختلف دنیا، به خصوص جاهایی که با کمبود آب مواجه اند، همچون کشورهای عربی، آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین در اختیار قرار می داد. یکی دیگر از برنامه های یونسکو، که طرح و برنامه ای است که از جامع ترین، تخصصی ترین و نوآورانه ترین آن ها به شمار می رود، عنوان «برنامه ژئوسفر-بیوسفر» را داراست و در حقیقت طرحی ای آینده نگر و بلندمدت که به دانشی ورای اطلاعاتی که بسیاری از متخصصین حوزه آب در حال حاضر از آن برخوردار بوده و با آن آشنایی دارند، نیاز دارد. در همین راستا، یونسکو با طرح دیگری تحت عنوان «برنامه جهانی برای ارزیابی آب» ((WWAP به استقبال آب برای همکاری رفته است و با بیست و سه موسسه سازمان ملل، راه حل هایی پایدار را برای توسعه انسانی در راه مدیریت آب در سراسر جهان جستجو کرده و در پیش گرفته اند.

 

اکوسیستم و زيست‌بوم؛ برنامه جهانی، اجرا بومی‌

مطالعات اخیر نشان داده است، با آن که مسائلی، همچون مشکلات زیست محیطی و مسئله کمبود آب کاملاً جهانی اند و باید با نگاهی جامع و جهانی بدان ها نگریست و براساس آن برنامه ریزی کرد، اما راه حل های بسیاری از آن ها به خصوص آن گاه که اجرایی می گردند، منطقه ای و محلی اند که به اکوسیستم و زیست بوم هر محیطی که انسان ها در آن زندگی می کنند، بر می گردد. انسان ها در محيط هاي‌ طبيعي‌ و اجتماعي‌ مختلفي‌ زندگي‌ مي‌كنند و آنچه‌ فرهنگ‌ آنان‌ را مي‌سازد، تحت‌ تأثير هر دو عامل‌ محيط طبيعي‌ و اجتماعي‌ است‌ و هر گونه‌ تغییر رفتاری برای نحوه تعامل با اکوسیستم شان، به خصوص نحوه مدیریت و مصرف آب به زیست بوم و فرهنگ آنان بر می گردد. زيست‌بوم‌ شامل‌ اشياء، منابع‌، جغرافياي‌ محيط و روش هايي‌ است‌ كه‌ فرد با آن ها زندگي‌ مي‌كند و بقاء مي‌يابد. آن‌ هنگامي‌ اساسي‌ مي‌نمايد كه‌ دريابيم‌، بزرگترين‌ و گسترده‌ترين‌ برنامه‌ريزي ها در كشورهاي‌ مختلف‌ از آن ‌روي‌ با شكست‌ مواجه‌ شد، كه‌ برنامه‌ و تجويزهاي‌ آنان‌ بدون‌ توجه‌ به‌ شرايط طبيعي‌ و اجتماعي‌ محلي‌ و ارتباط بين‌ رفتارها و زيست‌بوم‌ مناطق‌ مختلف‌ و محلي‌ تنظيم‌ شده‌ بود. فرضاً نحوه مصرف آب در محیط شهری، با محیط روستایی و اکوسیستم جنگلی بسیار متفاوت است و راه حل هایشان نیز از اساس با هم فرق می کنند. این در حالی است که بیشترین اسراف در مصرف آب نیز در محیط شهری و فرهنگ مصرف گرای آن صورت می گیرد.

 

كارهاي‌ داوطلبانه‌ و سازمان های مردم نهاد (NGO) در حوزه آب

امروزه کارشناسان و متخصصان به این نتیجه رسیده اند که يکي از راه حل های مشکلات زيست محيطي و حوزه آب، کارهای داوطلبانه و سازمان های مردم نهاد(NGO) هستند که بايد به هر دو در حفظ محيط زيست و مديريت آب توجه شود.

سال‌ 2001 نقطعه‌ عطفي‌ براي‌ كارهاي‌ داوطلبانه‌ بود. پس‌ از اعلام‌ اين‌ سال‌ به‌ عنوان‌ سال ‌بين‌المللي‌ داوطلبان‌، مجمع‌ عمومي‌ سازمان‌ ملل‌ متحد درصدد بر آمد تا راه هاي‌ گسترش‌ كارهاي ‌داوطلبانه‌ و مشاركت‌ دولت ها را در اين‌ زمينه‌ جستجو كند. آن‌ نقطه‌ اوجي‌ بود براي‌ داوطلبان‌ كه‌ مردم‌ را در 130 كشور جهان‌ بسيج‌ كرده‌ بود، اما اين‌ تنها آغاز راه‌ بود. بايد داوطلبان‌ عملاً ميليون ها انسان‌ را در سراسر جهان به‌ گونه‌اي‌ همراه‌ مي‌ساختند كه‌ آن ها دريابند تنها به‌ كمك‌ آن هاست‌ كه‌ مي‌توان‌ به‌ تحولاتي‌ چشمگير دست‌ يافت‌. در برنامه‌ های توسعه ای امروز، مردم‌ تشويق‌ مي‌شوند كه‌ از سياست هاي‌ ترويج‌ فعاليت هاي‌ داوطلبانه‌ حمايت‌ كنند و ارزش ‌كار داوطلبانه‌ را دريابند؛ كارهايي‌ كه‌ امروز به‌ آن‌ به‌ مثابه‌ "سرمايه‌اي‌ اجتماعي‌" مي‌نگرند. بد نيست بدانيد که نخستين سازمان های مردم نهادي که ظهور کردند، مربوط به حفظ محيط زيست و اصطلاحاً "گروه های سبز" بودند.

گزارش ها نشان می دهد، در طول‌ سال ها تجارب‌، نگرش‌ جهان‌ به‌ فعاليت هاي‌ داوطلبانه‌ تغيير كرده‌ است‌. اكنون‌ گروه‌هاي‌ بسياري‌ در سراسر جهان‌ مي‌آموزند كه‌ مهارت هاي‌ گوناگون ‌را براي‌ بهبود اوضاع‌ جوامع‌ به‌ اشتراك‌ بگذارند. داوطلبان‌ دیگر‌ تنها به شکلی منفرد و خودانگیخته اقدام نمی کنند، آنان در واحدهاي‌ خدماتي‌ سازمان یافته که اینک سازمان های مردم نهاد خوانده می شوند، كار مي‌كنند و برنامه های زیست محیطی و صرفه جویی و بهینه سازی مصرف آب را تجربه کرده و به دیگران یاد می دهند. امروز عقيده‌ غالب‌ آن‌ است‌ كه‌ از طريق ‌پژوهش‌هاي‌ ملي‌ مي‌توان‌ درك‌ بهتري‌ از دستاوردهاي‌ آنان‌ به‌ دست‌ آورد و به‌ دولت ها، سازمان‌ ملل ‌متحد و ديگر نقش‌آفرينان‌ خارجي‌ نشان‌ داد كه‌ چگونه‌ مي‌توان‌ فضاي‌ مثبتي‌ فراهم‌ آورد تا فعاليت هاي داوطلبانه‌ در سطح‌ محلي‌ و بومي‌ پرورش‌ يابد؛ بديهي است که مسايل زيست محيطي و مديريت آب در اولويت برنامه های داوطلبان مسئول، آماده و سازمان یافته قرار دارد.

 

آب های زیرزمینی فسیلی و بانک آب

لایه های آب های فسیلی، مخازنی زیرزمینی هستند که آب را برای صدها یا هزاران سال در خود حفظ می کرده اند و بندرت از طریق بارش های فصلی تجدید می شوند. در بسیاری از نقاط دنیا از کالیفرنیا تا فلسطین اشغالی و از شمال چین تا بخش هایی از هند و استرالیا، جیره بندی آب به امری رایج بدل شده است.

یکی از طرح های حفظ ذخایر آبی تشکیل یک «بانک آب» است. این پروژه در نامیبیا موفق بوده است. پی یت هینس، رئیس اداره آب و همکارانش ابتدا بدنبال تغییر مسیر رود بودند، ولی با اختلافاتی که براثر آن با دولت و کارشناسان بوتسوانا پیدا کردند، دولت نامیبیا پروژه دیگری را در پیش گرفت. آن ها کلیه نشت های آب در سه سد را که با آبراهی به هم متصل می شد، برطرف کردند. آن منجر به عدم اتلاف مقدار متنابهی طی مسیری بود که در نهایت به سدها منتهی می گردید. از سویی، طی مسیری که آب جاری می پیموده است، مقدار زیادی از آن تبخیر می شد، که طرح پروژه مذکور دولت با ارسال آن به زیرزمین، ترجیح داد تا عملاً با ذخیره آن در سفره های زیرزمینی، به نوعی بانک آبی برای خود حفظ کرده و برای آیندگان به میراث گذارد. کارشناسان می گویند، این پروژه در کشورهایی که از رودخانه های فصلی و موقت بسیاری برخوردارند، مفید و موثر خواهد بود.

 

پروژه های کوچک مبتکرانه

در این میان پروژه های کوچک و مبتکرانه را نیز که به مناطق دور دست و مکان هایی که از فقر شدید آب یا آب آشامیدنی و سالم رنج می برند، کمک می رسانند، نباید نادیده گرفت. یکی از این پروژه ها، شبکه ای از خطوطی موازی مخصوص بر روی یک پرده است که مقدار قابل ملاحظه ای از رطوبت ابرها و مه ها را جذب می کند و در اختیار نیازمندان می گذارد. این تدبیر برای مناطق مرتفع و کوهستانی در نظر گرفته شده بود، برای مکان هایی که دسترسی به آب مشکل است و در کوهستان های آند و هیمالیا به خوبی جواب داد و اینک در مناطق خلیجی نیز آزمایش می شود.

 

آب مجازی و هزینه فرصت

«آب مجازی» یکی از طرح های جدید حوزه آب است که مباحثی جدید را موجب شده است. البته قرار نیست از سنگ، آب گرفته شود، بلکه موضوع هزینه فرصت آن است که در علم اقتصاد مطرح است. بدین معنی که در ازای تولید محصولات کشاورزی در کشورهایی که از فقر منابع آبی رنج می برند، چه میزان آب باید از دست داد و آیا این امر به صرفه است یا بهتر آن است تا محصولات کشاورزی را از مناطق و کشورهایی که دچار کمبود آب نیستند وارد کنند، چون در چنان شرایطی (کمبود آب) آب باارزش تر از محصولات کشاورزی و غیرقابل جایگزین است، گرچه می بایست این را نیز در نظر گرفت که برخی از محصولات کشاورزی و غذایی ضروری، ارزش شان برای حیات کمتر از آب نیست. مثلاً عربستان سعودی برای تولید و حتی صادرات محصولات کشاورزی به شکل بی رویه ای از ذخایر آبی و آن هم، آب های زیرزمینی و فسیلی استفاده می کند. تهی شدن آب های زیرزمینی در عربستان به طور میانگین با سرعت سالانه 2/5 میلیارد متر مکعب به پیش می رود. با چنین سرعت مصرفی، کارشناسان برآورد کرده اند، منابع آب عربستان ظرف 52 سال پایان می یابد. آیا این امر به صرفه است و طرح آب مجازی در چنین مناطقی، منطقی نیست؟

 

فراموش شدگان حوزه آب؛ زنان و فقرا

تاکنون براي حفظ محيط زيست و صرفه جویی در حوزه مصرف آب عمدتاً عادت بر اين بوده كه به مردان توجه شود و آموزش براي كاركناني گذاشته مي شود كه طبعاً اكثراً مرد اند. اما اخیراً تحقیقات متعدد ثابت کرده که در اكثر نقاط جهان زنان نقشي تعيين كننده تر در حفظ محيط زیست داشته و در سیستم آبیاری نقشی بیشتر و کلیدی تر دارند؛ فرضاً در نظام آبياري و آبرساني، اين زنان هستند كه عملاً نقشي مهم تر از مردان ايفاء مي كنند. از اين روي برنامه هاي آموزشي براي زنان بايد در اولويت قرار گيرد.

در کشورهای فقیر و در حال توسعه بار اصلی تأمین آب بر دوش زنان است؛ آنان اند که باید ساعت ها بدنبال آب بگردند تا بیابند. بیسوادی و فقدان آموزش، کالبد ناتوان و ناسالم شان را که به سبب حاملگی های پیاپی و سوء تغذیه مدام نحیف تر می شود، روز به روز تحلیل می برد. ساعت کار آنان نیز به واسطه کاستی های دایم زندگی، طولانی تر می شود. محاسبات نشان می دهد که در آفریقا ساعت کار زنان در سال به طور متوسط 2490 در ساعت است، حال آن که مردان در سال به طور متوسط 1400 ساعت کار می کنند. در سال های اخیر طرح ها و پروژه هایی در چارچوب طرح آبرسانی و بهداشت سازمان ملل انجام شد و تا حدی از بار سنگین مسئولیت های آنان کاست، ولی فقر و بیسوادی و بیماری آنقدر ریشه دار است که برنامه های بسیار بسیار افزون تر و کاراتری باید صورت گیرد.

اینک این نکته مورد توجه طراحان، مسئولان و دست اندرکاران حوزه آب و آبرسانی قرار گرفته است که به هر روی، هر برنامه ای که برای صرفه جویی آب اجرایی می شود، علاوه بر آن که اقدامی جهانی و همگانی را طلب می کند، نباید به گونه ای باشد که عملاً فشاری را به اقشار پایین جامعه و فقرا وارد سازد؛ آنانی که تهیه آب واقعاً برایشان دشوار و مشقت آمیز است و بسیاری حتی به آب آشامیدنی سالم نیز دسترسی ندارند، بلکه هدف اصلی باید بیشتر بر روی الگوی مصرف بی رویه کلان اجتماعی و اشخاص متمول و مصرف گرای جامعه متمرکز شود.

  

محیط زیست 2

 

اينبار خدا به خير كند!

دكتر كاوه احمدي علي آبادي

عضو هيئت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري

عضو جامعه شناسان بدون مرز

از بس كه از كشورمان خبرهاي جور و واجور ناگوار مي شنويم و تو گويي كه از ابتداي انقلاب، برنامه اين بوده كه با اخبار بد و ناگوار پياپي و بحران آفريني هاي مداوم، افكار عمومي را نسبت به خبر بد و بحران ها عادت دهند و رفع حساسيت و حتي بي تفاوتي در مردم به وجود آورند و از اين كه مدتي خبري نمي شنوي، احساس مي كني، خود خبر خوبي است (اصطلاحي آمريكايي). در اين ميان خبر انتقال آب به مناطق و كويرهاي مركزي ايران كه با كمبود آب شديد مواجه اند كه در آينده نيز برحسب پيش بيني هاي انجام شده بر آن افزوده خواهد شد (اين بحران شامل كل خاورميانه مي شود و محدود به ايران نيست)، خبر خوبي پس از مدت ها شنيدن خبرهاي جور و واجور ناجور است. البته اميداوريم كه اين پروژه نيز به اندازه كافي كار كارشناسي شده باشد و تمام جوانب كار در نظر گرفته شده باشد و چون پروژه هاي گذشته دولت، هر يك به نوعي به مشكل و فاجعه بدل نشود؛ مثل سهام عدالت در نيمه راه ول نشود، مثل خصوصي سازي به "مال سپاه سازي" و "باندها امنيتي سازي" بدل نشود و عاقبت "ملاخور" نگردد، مثل ارتباط بين درياي خزر و خليج فارس توسط كارشناسان به مضحكه بدل نشود (چه از لحاظ برآورد كارشناسي هزينه پروژه و اساساً امكان سنجي آن) و چون پروژه مسكن مهر كه عاقبت مي توان اينك آن را دستاورد به نتيجه رسيده اي شمرد، قيمت تمام شده اش براي مردم بسيار بيش از برآوردهاي كارشناسان نباشد كه تازه ساختمان را هم نيمه كاره، ولي تحت عنوان پايان يافته و به متقاضيان تحويل دهند –كه تعدادي از آن ها را از نزديك زير نظر دارم- كه باز حكايت از دزدي و بخور، بخوري ديگري داشته باشد، البته اينبار نيز به نام "امام زمان" و به كام عده اي دروغگو، شياد، كلاش و دزد سرگردنه! به هر روي، اميداوريم اين دفعه لااقل خدا به خير كند!! (ببينيم و تعريف كنيم).

پروژه انتقال آب از خليج فارس يا درياي عمان شدني است و بعضي از كشورهاي حاشيه خليج فارس سال هاست كه پروژه هاي آب شيرين كن شان به تأمين آب شرب مردم منطقه مشغول است. اما براي انتقال آب درياچه خزر به نظر مي رسد كه هم با كشورهاي حوزه خزر و هم از نظر زيست محيطي براي خود درياچه مشكلاتي را داشته باشيد و اميدوارم كه اگر تاكنون نظر كارشناسان مختلف و به خصوص منتقدان پروژه را لحاظ نكرده ايد، از اين پس اعمال نماييد. از آن مهمتر انتقال آب به درياچه اروميه است كه ضرب الاجل زماني بيشتري از مناطق ديگر دارد كه متأسفانه رها كرده ايد! در تمامي اين پروژه ها آسيب هاي زيست محيطي را بايد در نظر بگيريد و اگر براي اين كارهايتان تاكنون ترمز نگذاشته ايد، با اعمال نظر كارشناسان، ترمزها و دنده هاي معكوس تان را هم فراموش نكنيد.

 

زیست محیط 1

 

برنامه هاي توسعه كشاورزي نبايد به منابع طبيعي آسيب برساند

دكتر كاوه احمدي علي آبادي

عضو هيئت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري

عضو جامعه شناسان بدون مرز

وقتي مي خواهيد كاري را انجام دهيد، اگر آن را درست انجام ندهيد، بدتر از زماني است كه كاري انجام نمي داديد. چون با انجام نادرست كارها، اگر روزي بخواهد كارها به شيوه اي درست اجرا شود، بايد نخست كلي سرمايه و انرژي هزينه كرد تا ابتدا خرابكاري هاي گذشته جبران شود و سپس تازه كارها را به شيوه اي درست از صفر شروع كرد.

طرح واگذاري زمين به مردم گرچه در نگاه نخست بسيار جالب و مفيد و حتي جاه طلبانه به نظر مي رسد، اما نخستين اشكالي كه در برنامه هاي جديد واگذاري زمين به كشاورزان و جوانان به چشم مي خورد، هدف گذاري برحسب زمين است. در حالي كه نخستين هدف گذاري بايد مبتني بر آب باشد و زمين در درجه دوم قرار مي گيرد و اگر بدون در نظر گرفتن منابع آبي و ذخاير بلندمدت آبي واگذار شوند، تنها كمبود آب را افزايش داده و ماحصل بيشتر ضرر خواهد بود، چون بايد چند سال ديگر همان ميزان آب را با بهايي بسيار گران تر از كشورهاي ديگر خريداري كنيد. خاورميانه براي بيست سال آينده با كمبود آب بسيار شديد و غيرفصلي و ماندگار مواجه خواهد بود و مناطق و استان هاي شرقي و مركزي با كمبود شديد آب روبرو خواهند شد –كه آثار آن از هم اينك قابل مشاهده است كه با افت شديد زمين به سبب پايين رفتن سطح آب هاي زيرزميني در آن مناطق مواجه است- و زمين هاي بسياري كه حالا كشت مي شوند، ديگر قابل كشت نخواهند بود و بايد براي مهاجرت افقي اجتناب ناپذير از مناطق شرقي به غربي نيز خود را آماده كنيد.

نكته دوم، اگر قرار است، واگذاري ها همچون خصوصي سازي و واگذاري كارخانه هاي دولتي در بورس عملاً به تعدادي پاسدار و مسئول رانتخوار صورت گيرد، همين حالا بايد دست نگه داشت؛ چون يعني پروژه جديدي براي غارت در عرصه منابع طبيعي كليد خورده است. كاري را كه از عهده آن بر نمي آييد، همان بهتر كه انجام ندهيد و اگر قرار است باز تعدادي جنايتكار رژيم را مسئول اين كارها كنيد و قادر نيستيد مقابل باندهاي نظامي و شبه نظامي بايستيد، همان بهتر كه كار را متوقف كنيد. چون ثابت كرديد كه تنها با طيفي خاص از باندهاي حكومتي مشكل داريد و آن هم كساني كه اينك عمدتاً توسط باندهاي نظامي و شبه نظامي كنار زده شده و مي شوند و دست اين باندهاي خطرناك تر نظامي و امنيتي را كاملاً در تاراج كشور باز گذاشته ايد؛ از بازار بورس و واگذاري هاي حكومتي كارخانه ها تا واگذاري هاي بدون مناقصه بدان ها و اينك متأسفانه منابع نفت و گاز كشور!

نكته سوم، واگذاري ها به هيچ وجه نبايد به حوزه منابع طبيعي كشور كشيده شوند. اينك مناطق كشاورزي و روستايي بسياري در كشور هست كه زمين ها توسط مالكين رها شده و بنا به دلايل مختلف رها شده است و اين مناطق با برطرف كردن يكي و دو مشكل مي تواند دوباره مورد استفاده قرار گيرد، در حالي كه بسياري از زمين هاي ديگر از چنين امكاني برخوردار نيستند و تا مسكوني و قابل بهره برداري شوند، سرمايه گذاري هاي بسياري براي زيرساخت هاي آن بايد هزينه شود.

نكته چهارم، بسياري از كشاورزان و جوانان روستايي هستند كه مايل به مهاجرت به شهرها نيستند، اما با وضع ناگوار و كمبودهايي مواجه اند كه ايشان را ناگزير به رها كردن خانه و زمين هايشان مي شود، بايد نخست امكانات مورد نياز براي اين قشر را فراهم آوريد تا مجبور به مهاجرت نشوند. سپس، بايد با يك برنامه آمايش سرزمين بر اساس شناسايي منابع محلي، زمين هايي را كه با كمبود آب مواجه نيستند، و پس از اعمال نظر كارشناسان داراي آينده براي كار كشاورزي است، تعيين و واگذار گردد.

نكته پنجم، امروزه با تشدید بحران آب، مدیریت ذخایر آن که پیش از این در سراسر دنیا به شکلی پراکنده و منفصل صورت می گرفت، اینک می رود که با فعالیت سازمان های مختلف جهانی، با تعامل و هماهنگی به برنامه ریزی و مدیریتی یکپارچه در جهان دست یازد که با راه حل هایی بومی تکمیل گردد؛ به خصوص در زمینه آموزش، پژوهش و پروژه های خلاقانه و طرح های مبتکرانه در حوزه آب.  

 

دانشگاه 5

 

مسئولان ايراني دانشگاه پژوهش محور را با دكاني جديد عوضي گرفته اند!

نياز به تغييرات اساسي در معيارهاي آموزش عالي كشورمان

دكتر كاوه احمدي علي آبادي

عضو هيئت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري

عضو جامعه شناسان بدون مرز

موضوع دانشگاه پژوهش محور كه يكي از مهمترين تغييراتي است كه مراكز آموزش عالي جهان، طرح ريزي، برنامه ريزي و پياده كرده اند، توسط نگارنده طي مقالات متعدد به مقامات و مسئولان ايران معرفي شد و احتمالاً ديگراني نيز بودند كه در شناسانده آن به جامعه علمي ايران نقش داشتند. اما متأسفانه آقاياني كه به جاي مسئوليت پذيري، تكليف پذيري كوركورانه را در دستور كار خود دارند، رفتند يك عنوان تحت همين نام تصويب كردند و شروع به پذيرش دانشجو در مقاطع فوق ليسانس و دكترا و فوق دكترا با گرفتن پذيرش از پژوهشگاه ها كردند. اما تو گويي كه آن را با دكاني ديگر براي خود عوضي گرفتند و همين كه دانشگاه هاي كشور را به بازار باندبازي كشيده بودند، كافي نبود، رفتند يك دكان ديگر هم براي خود و نزديكان شان زدند، تا ثابت كرده باشند، كسي كه جنس اش خراب است، بزرگترين دستاوردهاي علمي و انساني را مي تواند به فاجعه بدل كند و نمونه اش همان اسلام است كه در تركيه مقامات سالم ترك را "انسان"هايي معتمد و بادرايت ساخته و تركيه را به كشوري بزرگ با تأثيراتي مثبت در منطقه و حتي جهان بدل كرده، ولي اين آقايان دزد و دروغگوي ايراني را به محور آدم كشي، اختلاس و رياكاري كه اينك دست شان رو شده و مثل بز گر همه از آن ها فرار مي كنند.

باري، هر كسي يك گواهي پذيرش از يك پژوهشگاه مي آورد، براي مقطع فوق ليسانس يا دكترا پذيرفته مي شود!؟ به اسم مي شناسم مقامات و مسئولاني را كه هنوز از تز فوق ليسانس شان دفاع نكرده اند و حتي تزشان را نيز نمي توانند خودشان تمام كنند و ديگران دارند برايشان تمام مي كنند، به بنده رجوع كرده و مي گويند كه با اساتيد فلان پژوهشگاه صحبت كرده و گفته اند، مشكلي نيست و پذيرش دكترايتان براي پژوهش محوري آماده است، كافي است از تز فوق ليسانس تان دفاع كنيد!؟ يك پژوهش كه سهل است، يك مقاله علمي در زندگي اش ننوشته كه هيچ نخوانده، پذيرش براي مقطع دكترا در يكي از رسته هاي پژوهش محور به او داده اند! وقتي مي گوييم كه دانشگاه پژوهش محور بايد به جاي ملاك هاي دانش محور، ملاك هاي پژوهش محور براي جذب شان لحاظ شود؛ يعني كساني كه در دانشگاه ها پذيرفته مي شوند، چگونه بايد كارنامه قبولي در آزمون و نمره مصاحبه علمي شان در پرونده باشد، همان گونه براي رشته هاي پژوهش محور بايد سوابق پژوهشي و تأليفي و ترجمه اي شان و مقالاتي كه در همايش ها و كنفرانس هاي علمي و پژوهشي ارائه كردند، هر يك امتيازي مشخص داشته و جمع امتيازات متقاضيان و مقايسه شان با هم نشان دهد كه كساني كه بالاترين امتياز را دارند، بتوانند از پژوهشگاه پذيرش بگيرند و اين مدارك مستند همچون هر مدركي ديگر در پرونده باشد و بدون آن ها پرونده ناقص و طبعاً امكان پذيرش وجود نداشته باشد. اگر قرار است كه هر چيز را به مسخره بگيريد كه چرا اصلاً اين پست ها را اشغال كرده ايد؟ يك گروه تئاتر بزنيد و من قول مي دهم كه در دلقك بازي و لودگي و مسخره كردن همه چيز، همه تان نمره قبولي خواهيد گرفت و حداقل پولي كه از آن طريق كسب مي كنيد، حلال خواهد بود.

گفتيم معيارهايي را كه براي امتيازات دهي به دانشگاه ها گذاشته ايد، بسيار قديمي است و مراكز آموزشي معتبر دنيا امروزه معيارها و رشته ها و روش هاي جديدي را تصويب كرده و سال هاست كه فارغ التحصيلاني باسواد و توانا به جامعه جهاني معرفي مي كنند، آن ها را بايد در نظام آموزش عالي مان وارد كنيم و معيارها بايد علمي و نه سياسي باشد. به خيال خودشان گوش كرده اند و رفته اند، دوباره امتياز دهي كرده اند، البته اين بار با معيارهاي سياسي و غيرعلمي ديگري! رشته هاي اسلام شناسي در معتبرترين دانشگاه هاي دنيا را كه مراكز ديني معتبر علمي و پژوهشي دنيا پذيرفته اند، به عنوان رشته هاي نامعتبر معرفي كرده اند! اگر امروز چون پيشينيان تان، قند و گوجه فرنگي را حرام نمي دانيد و چون اسلاف تان، تحصيلات دختران و نظام هاي آموزشي امروز را حرام نمي شماريد، به يمن همين مراكز دانشگاهي به مفهوم عام، و تحقيقات ديني و اسلامي معتبر به مفهوم خاص همين دانشگاه هاست و امروز طلبه هاي باسوادتان، اگر به جاي پست و رانت، بدنبال علم و شناخت باشند، به جاي بيت هايتان به همين تحقيقات علمي اين دانشگاه رجوع مي كنند. شما نياز نيست از اين ژست هاي توخالي براي ما بگيريد و هر كسي كه شما را نشناسد، ما خوب مي دانيم كه چند مرده حلاج ايد و -سواد كه نداريد- بي سواديتان چقدر است، نياز نيست براي مراكز علمي و غيرسياسي و حكومتي دنيا تعيين اعتبار كنيد، با همين بچه سلفي هاي كشورهاي عربي يك مناظره بگذاريد، اگر در آيات و روايات كم نياورديد، معيارهاي سياسي تان را به عنوان معيارهاي علمي مي پذيريم. من شاهد مناظره آخوندهايي كه از نظر شما باسوادند و به خيال خودتان براي تبليغ اسلام به خارج فرستاده ايد با اين جوانان سلفي بوده ام كه به چه وضعيت مصيبت باري جلوي ديگران دچارتان كرده اند و فقهايتان دهن باز كنند و اظهارنظري بدون استناد به آيات و روايات مطرح كنند، آيه باران تان مي كنند و با همان آيات قرآن چنان چپ و راست شان مي كنند، كه دل انسان كباب مي شود.

وقتي براي تغييري در سازماني ثابت قدم هستيد و نخواستيد كه چيزي را براي رفع مسئوليت –كه نام تكليف بر آن گذاشته ايد- انجام دهيد، اول بايد متخصص آن كار را بياوريد. كساني كه خود در نظام آموزش عالي سابق تحصيل كرده و حتي مقالات و تأليفات علمي با معيارهاي گذشته داشته اند، نمي توانند تغييرات به روز پديد آورند، چون چيزي را كه انسان نمي داند، طبعاً نمي تواند پياده كند. ثانياً بايد قبل از تعيين مسئول، به جاي اين سخنان كليشه اي براي چاپلوسي مقامات و حرف هاي يك صدمن غاز تكراري تان كه شبيه روضه هاي روي منبر است و به همان ميزان بي تأثير، دقيقاً براي مسئولان جديد مشخص كنيد كه براي چه و چه تغييراتي سر كار آمده اند و اگر آن تغييرات اعمال نشوند، اشخاص ديگري به جاي شان قبول مسئوليت مي كنند و چاپلوسي و خودشيريني براي مقامات بالاتر، كمكي به ماندن بر سر كار نمي كند. و ما با اشخاص پدر كشتگي نداريم، بلكه بايد رويه ها تغيير كنند و تا جايي كه يادم هست، يكي از انتقادات انقلابيون 57 كه اشخاص زيادي نيز از آنان باقي نمانده اند، گلايه از پارتي بازي و آوردن فاميل بر سر كار بود، كه از قرار معلوم اينك آن معيار تغيير كرده و در نظام اسلامي من درآوردي تان، از سيئه به حسنه تبديل شده و روال عادي يافته است. وقتي چند بار كاري را توصيه كرديد و ديديد كه او آن كار را با همان روال گذشته و تنها با الفاظ جديد به كار مي برد، يعني اين كه به شما دارد مي گويد، كار را طوري ديگر نمي تواند انجام دهد و بايد كس ديگري را بياوريد. اين همه به تيمي كه ارزيابي ها و امتيازات علمي دانشگاه هاي داخل و خارج را تعيين مي كند، توصيه كرديد و آنان باز آنجا را با دكان خانوادگي شان عوضي گرفته اند و همان روش هاي كهنه را دوباره ساماندهي مي كنند، يعني بايد تغيير كنند و باند درست كردن در همان كشورهاي غربي در سيستم بازارشان خلاف است، چه رسد مراكز علمي و پژوهشي. نياز نيست، خيلي هم بررسي كنيد، تنها چند مجله علمي و پژوهشي كشور در رشته هاي مختلف علوم انساني را ورق بزنيد، تا دريابيد كه عده اي آنجا را با دكان پدرشان عوضي گرفته اند و فضا را به نفع خود و بر عليه ديگران بسته اند كه همگي بايد تغيير كنند. و وقتي مي گوييم بايد تغيير كنند، يعني نه اين كه تعدادي روضه خوان از بيت ها و سازمان هاي امنيتي بياوريد و كارها را از آنچه بود، خراب تر كنيد، و نه تعدادي را كه به عنوان آدم خوب مي شناسيد، سر كارها بگذاريد، بلكه يعني تعدادي متخصص و كساني كه امروزه در نظام هاي جديد آموزش عالي دنيا تحصيل كرده باشند و بدانند، به جز روش پيشين نشستن سر كلاس و امتحان دادن، امروزه روش هاي معتبر جديد ديگري هست كه دانشگاه هاي مختلف دنيا برحسب آن دانشجو پذيرفته و فارغ از تحصيل مي دهند؛ روش هاي مكاتبه اي، نيمه حضوري، غيرحضوري، آن لاين، مجازي و پژوهش محور و... و قادر باشند، تفاوت مثلاً مدارك دانشگاه هاي مجازي معتبر را با مدارك جعلي و مداركي كه مقامات از طريق ارتباطات سياسي يا با رشوه از خارج مي خرند، بفهمند. قار باشند، درك كنند كه اگر فلان مسئولي مدرك جعلي از آكسفورد آورد، كليه مدارك دانشگاه آكسفورد بي اعتبار نيست و دانشگاه آكسفورد نه تنها همواره در ليست معتبرترين دانشگاه هاي جهان بوده و هست، بلكه از معدود دانشگاه هاي تمدن ساز جهان است و مدارك آن از دانشگاه آزاد اسلامي و پيام نور كشورمان معتبرتر است!! و با نامه نوشتن تعدادي از فارغ از تحصيلان آن دانشگاه ها به مقامات، دانشگاهي غيرمعتبر يا با اعتبار علمي پايين ناگهان معتبر نمي شود!! بتوانند بفهمند كه مقالات ISI تنها يكي از معيارهاي البته مهم پيشرفت علمي است، اما قرار نيست كه از آن هم دكان ساخته شود و ابعاد مهم ديگر علمي و پژوهشي رها شوند. اين همه نيز از اشخاص تكراري در جاهاي مختلف استفاده نكنيد و بايد با اشخاص و سازماندهي جديد، اين فضاي باندي در مراكز علمي و پژوهشي ما شكسته شود و فضا تنها براي جواناني باز نباشد كه به جاي اساتيد، كتاب بنويسند و مقاله بدهند، بلكه اگر محققي نخواست باج بدهد، بتواند در فضاي علمي و پژوهشي كشورمان كار و فعاليت كند.

 

دانشگاه 4

 

دانشگاه ها باید مستقل و خودجوش پیش روند

دکتر کاوه احمدی علی آبادی

عضو هيئت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري

عضو جامعه شناسان بدون مرز

 

علم و معرفت نه مرز می شناسد و نه ملیت و ورای این محدودیت ها منعکس می شود و متحول می سازد. هم دانشگاه ها و پژوهشگاه ها و هم مراکز علمی و فرهنگی کشور می بایست کاملاً مستقل باشند. سفارشات و توصیه های حکومتی و دولتی نباید در کارهای آنان دخالت کند. اگر دولتی یا سیاسمتداری طرفدار جریان یا طرز فکر خاصی است، اشکالی ندارد و می تواند به پیگیری آن تمایلات و دیدگاه ها بپردازد، اما نباید طیف های فکری و دیدگاه های دیگر را قربانی آن سازد. خلاقیت ها و نوآوری های جدید می توانند جریان ساز و جنبش ساز باشند، و هر کوشش حکومتی باید در جهت تقویت بی طرفانه این جریان ها باشد و نباید در پی آن بود تا دانشگاه را یکدست کرد و آرای دیگر را بر نتابید یا از صحنه بیرون کرد، که اگر چنین شود، آن روز، روز مرگ پویایی دانشگاه هاخواهد بود. حتی نظامیان و اشخاص حکومتی که وارد دانشگاه می شوند، می بایست خود را با فضای دانشگاه همراه سازند و نه برعکس.
نباید الگوهای اصطلاحاً انقلاب های فرهنگی نظام های دیکتاتوری و ناموفق، چارچوب و سرمشقی برای کشورمان شوند. علم و اندیشه جایگاه خودشان را دارند و ایدئولوژی جایگاه خود را. نباید یکی را به جای دیگری نشاند. هر انقلاب حقیقی در دانشگاه و عرصه فرهنگی با جوشش و خیزش آزادانه و بدون تجویز و با تعاملات تخصصی علمی و فرهنگی دانشگاهیان خودجوش صورت می پذیرد. هر کوششی برای ایدئولوژیک سازی علوم نه تنها مضر که حتی ضربه ای کاری به تمدن و فرهنگ ایرانی و اسلامی است! تغییرات باید از درون دانشگاه خود جوش صورت گیرند، نه این که با حکم حکومتی از بیرون تجویز شوند. اینک که جنبش نرم افزاری و تولید علم در حال به ثمر رساندن دستاوردهای فراوانی در عرصه های مختلف علمی کشورمان است، نباید با الگوهای ناپخته و به نوعی سیاسی کردن شان، دانسته یا نادانسته منجر به واپسگرایی و به بیراهه رفتن این جنبش در این لحظه حساس تاریخی شویم. بخش بزرگی از موفقیت های علمی کشورمان مرهون ترجمه های خوب و اطلاعات و دانش کشورهای خارجی است که موجب جهش علمی ناگهانی کشورمان شده است و به خصوص در کسب این موفقیت ها، اینترنت سهمی بسیار بیش از آن چه تصور می رود، داشته است که نباید این کانال های ارتباط قطع یا محدود شوند. تاریخ تحولات علمی و تمدن ساز را در نقاط مختلف جهان مطالعه کنید تا دریابید که پیش از هر انقلاب علمی همواره یک نهضت ترجمه گسترده زمینه ساز بوده است. اتفاقاً در کشور ما علوم پزشکی و علوم طبیعی و پایه و مهندسی عمدتاً وارداتی است و این علوم انسانی و اجتماعی در کشورمان است که به ترجمه های این عرصه ها، تألیفات و نظریات جدیدی نیز افزوده و عرضه کرده است.

 

دانشگاه 3

 

به سوی دانشگاه های مستقل و خودگردان

 

دكتر كاوه احمدي علي آبادي

عضو هيئت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري

عضو جامعه شناسان بدون مرز

حقيقت اين است كه وقتي احساس كردم، سكوت همه جا را گرفته است، تصميم گرفتن چند مقاله نه براي پيشواز روز دانشجو، بلكه براي حس بخشيدن به جنبشي كه به حق و بدون خشونت اعتراض كرد و به ناحق و با نهايت بي رحمي قرباني شد. احساسم اين بود كه به مبارزان حقيقي اين ايام و به خصوص جوانان نشان دهم كه دستاوردهاي مبارزات تان چيزي وراي قرار گرفتن چند نفر در مسند قدرت است و شما بدون نياز به در اختيار گرفتن حكومت (كه آن نيز حق مسلم شماست)، جامعه مدني را در اختيار داريد و اين جهان بيني سركوبگران است كه با نصب چند پرچم و عوض شدن چند قاب عكس و مغرورانه راه رفتن، اين معيارهاي كودكانه را ملاك پيروزي شان مي دانند. طبعاً مطالبم همچنان كه به ذهن مي رسيد و مطابق با حال و هواي آن، عاطفي و احساسي نيز بود. وقتي پس از مدتي اعلاميه هاي متعدد و همبستگي دانشجويان و اساتيد خارج از كشور را كه ديدم، بغض بر گلويم نشست، اما همزمان نگران شدم، به طوري كه اين نگراني به عذاب وجدان بدل شد. نيك مي دانستم كه جنبش دانشجويي با شما زنده است و ما گذرا هستيم، اما وقتي مي انديشيدم كه حتي اگر يك دانشجو نيز بر اثر مقالات احساس برانگيزم، پاي در جايي نهد كه قطره خوني از بيني اش فرو ريزد يا كوچكترين محروميتي بيابد، وجدانم رهايم نمي كند. پس تصميم گرفتم، اين مقاله را بنويسم و افكارم را از اين طريق با شما در ميان بگذارم.

دوستانم، اعتراض حق شماست و زندگي حق مسلم شماست. شما حق داريد كه حتي اشتباه كنيد، اما ما نمي توانيم خود را ببخشيم، اگر اشتباهات گذشته خود را تكرار كنيم. تاريخ ها تكرار مي شوند و نمي شوند. قسمي از تاريخ به سبب مشتركات انساني و مشتركات شرايط محيط، تكرار مي شود و قسمي همواره به سبب تمايزات شان، متفاوت اند. اما شما كه انقلاب 57 را به ياد نداريد و شايد بارها حتي پدران و مادرانتان را به اشتباهات محكوم كرده ايد، اينك در مدت به خصوص اين چند سال اخير نيك مي دانيد كه مبارزه چه كار سختي است و پيروزي بر كساني كه در استفاده از قدرت و سلاح از كوچكترين دلرحمي برخوردار نيستند، چقدر سخت تر. اما بايد بدانيد كه اگر مي خواهيد، اشتباهات آنان را مرتكب نشويد، چقدر راه دشوارتري در پيش داريد. نخست بايد بگويم كه اطلاعيه هاي شما براي گردهم آيي و اعتصاب و تظاهرات را ديدم، اما شما عزيزانمان بايد بدانيد كه هر جنبشي وقتي پيروز مي شود كه بداند برحسب شرايطي كه پيش مي آيد، خود را چگونه با انعطاف در عين پايبندي بر وجدان و انسانيت، به حركت در آورد. حضور در خيابان را آزموديد و بسياري از شما شكنجه و بهتان و محروميت و كشتار را با تمام وجود تجربه كرديد و هنوز مي كنيد تا صداي اعتراض تان را برسانيد. اينك مي دانيم كه اين فداكاري هاي شما چه دستاوردها و توأمان تاوان هايي داشته است. اگر بتوانيم كه همين اعتراضات را به گونه اي در پيش گيريم كه تاوان هاي گذشته را بدنبال نداشته باشد، يك موفقيت بزرگ است. شعارهاي شبانه شما همان اعتراضات را انعكاس داده و باز مي تواند بدهد، بدون اين كه حتي خوني از دماغ كسي ريخته شود. اين يك تجربه بسيار موفق در مبارزات مدني و بدون خشونت است كه ابداعي جنبش ماست كه مي تواند هديه اي براي ساير مبارزات كم هزينه مدني در ساير جوامع شود. شعارها با شماست، اما بدانيد كه پدرانتان تصور مي كردند با مرگ برخي مي توان همه جا را به بهشت بدل كرد، اما چيزي نگذشت كه دريافتند، با مرگ چند نفر چيز زيادي تغيير نمي كند و چه بسا اشخاص عوض مي شوند، اما رويه ها تكرار مي گردند. در سال 56 همه با مشت گره كرده فرياد مي زدند، اما اينك آموختيم كه با مشت تنها حق را نمي گيرند كه حق را نيز قرباني مي كنند! ما با نفرت و انزجار از خفقان و شكنجه ها و جنايات بپا خاستيم، اما نمي دانستيم كه تنها با نفرت و انزجار نمي توان همه چيز را درست كرد و اين راهي است كه با آن، ويران نيز مي كنند و ويران ساختن آسان است، ولي ساختن و برپا ساختن چقدر مشكل! پدران و مادرانتان ثابت كردند كه حاضرند براي انقلاب شان بميرند و شمايي كه اينك آزار و شكنجه و از دست دادن عزيزانتان را تجربه كرديد، مي دانيد كه اين ها ديگر تنها مشتي حرف نيستند و عملي كردن شان چقدر سخت است. اما اگر مي خواهيد كه به تغييراتي فراتر از آن دست يابيد، بايد ياد بگيريد كه به جاي مرگ، براي اهداف و آرمان هاي خود زندگي كنيد و اين چقدر سخت تر است؟! اما اين بزرگترين اشتباه ما نبود، بزرگترين اشتباه ما كه متأسفانه هنوز نيز در مبارزاتمان از آن رنج مي بريم، تبديل اشخاص و ايده ها و افكار به هويتي است كه از آن برخوردار نيستند و وقتي با واقعيت شان مواجه مي شويم، مي بينيم كه آنان با دروغ هايي كه ما به خود گفتيم، فاصله بسياري دارند. تفكري كه معترض را تحمل نمي كرد، جهان شمول معرفي كرديم و متعصبي كه به جز برداشتهاي ديني خود، تأويل ديگري را بر نمي تابيد، عارفي آزاده. طرف يك خط از جمله فارسي را بدرستي و بدون الفاظ عربي نمي توانست بنويسد و از رو بخواند، او را انديشمندي بزرگ و شاعري عارف مشرب ساختيم. هنوز نيز چنين است و اشخاص را هر كس با هر چه نظر خودش است، نزديك مي سازد و اگر چنين شود، بيم آن دارم كه تحولات بعدي نيز كه چه بسا با تاوان هاي بسياري همراه باشد، به همان سرنوشت دچار شود و تنها سرخوردگي باقي بماند؛ همچنان كه براي پدران و مادرانتان چنين شد. تنها از اشخاصي كه در مقابلتان قرار مي گيرند، نترسيد، بلكه بترسيد از رهبران جاه طلبي نيز كه در كنار و پشت شما قرار مي گيرند. رهبراني بزرگ كساني نيستند كه در راه مبارزات شان تغييري به خرج نمي دهند و طوري بر كارهاي خود مصرند كه انگار اشتباه نمي كنند، چون اين خصلت ديكتاتورهاي بالقوه اي است كه چون بر كرسي قدرت نشينند، به مستبد بالفعل بدل مي شوند. پاك و منزه از هر گناه و اشتباه تنها و تنها خداوند جهانيان است و همه انسان ها گناه و اشتباه مي كنند و كتب مقدّس پر است از گناهان و اشتباهاتي كه پيامبران كردند و ارزش رهبران معنوي بزرگ در اين است كه برخلاف فرعونيان، طاغوتيان و ديكتاتورها، گناهان، اشتباهات و خطاهاي شان را مي پذيرند و آن را براي خود عار نمي دانند. بيساري از شما ممكن است مشكل را تنها از اين ببينيد كه دين در سياست دخالت مي كند يا برخي حتي مشكل را اساساً از دين بشمارند و ان را ترياك توده ها بدانند. اما هر كسي با خوانش انقلاب هاي قرن بيستم، درخواهد يافت كه انقلاب ايران تنها انقلاب با رنگ و بو و شعارهاي مذهبي بوده و ساير انقلاب هاي چپ و كمونيستي قرن بيستم نيز از اين مشكل رنج مي بردند و كلاً جهان بيني انقلابي كه پس از رسيدن به قدرت چهره عوض مي كرد و به حكومتي سركوبگر بدل مي شد، دستاورد اين انقلاب هاي غيرمذهبي بود كه به ساير جوامع نيز رسوخ كرد. دانشجويان مذهبي دانشگاه كه اينك محروميت و قرباني شدن به خاطر باورها و اعتراضات شان را با تمام وجود تجربه كردند، بدانند كه وقتي عقيده و خواست ما به عقيده و خواست ديگري تحميل شد، نتيجه اش همين است كه اگر امروز ديگري را به سبب فقدان دين و سكولار بودن و غيره نپذيرفتي و حذف كردي، فردا با ملاك هاي مشابه خود نيز حذف خواهي شد. دانشگاه جايي است كه بي دين و با دين و هر انساني با هر عقيده و طرز فكر و نژاد و قوم و مليت و مذهبي، تنها براي آموختن و توليد علم مي رود و گفتگو آزاد است و فرد نظامي نيز اگر اسلحه خود را كنار گذاشت، مي تواند براي سخنراني به دانشگاه بيايد و آزادي در دانشگاه يعني اين كه تنها سياستمداران غربي در آن سخن نمي گويند، بلكه چه گوارها هم مي توانند حرف بزنند، تنها دموكرات ها سخنراني نمي كنند كه پادشاهان و ديكتاتورها نيز حرف مي زنند و تنها راستگويان و درستكاران اجازه بيان افكارشان را ندارند، بلكه دروغگويان، پليدان و شيادان هم اجازه دارند كه از خود بگويند و از خود دفاع كنند؛ و اين است هويت دانشگاهي كه تمدن ساز خواهد بود. اين تنها درددلي بود كه بايد با شما در ميان مي گذاشتم تا بدانيد كه تنها معدودي را كه امروزه متداول شده دروغگو نپنداريم و ما نيز متأسفانه عادت كرده ايم كه به خود دروغ بگوييم، چه رسد به سايرين و اين از اشتباهات تكرار شونده تاريخ ما تا به امروز است. انسان وقتي جوان است، تصور مي كند با يك تغيير ناگهاني مي توان همه چيز را درست كرد، اما هر چه كه بيشتر تجربه مي كند، در مي يابد كه تغييرات ريشه اي چقدر سخت و بعضاً غيرممكن مي نمايد. جنبش شما همچنان كه حق دارد، خواست هاي صنفي داشته باشد، مي تواند به خاطر آرمان ها و ارزش هاي انساني و معنوي و هر ايده اي ديگر به حركت درآيد و اين زماني است كه دانشگاه جامعه ساز مي شود. تغييرات دانشگاه براي اين كه ساختاري باشد، مستلزم تغييراتي در استقلال دانشگاه از دولت ها و حتي حكومت هاست و بايد اساتيد، دانشجويان و پژوهشگران دانشگاه باشند كه برايش تصميم بگيرند، برنامه ريزي كنند، كتاب و مقاله بنويسند، رئيس و مسئول برگزينند و هر تغيير و تحولي را سازماندهي كنند، نه هيچ سياستمدار يا شخص ديگري از بيرون و اين هدفي است كه به جنبش شما در دانشگاه ابعاد جديد بخشيده و دانشگاه و علم را استقلال مي بخشد، چنان كه براي حفظ هويت شان ضروري است. جنبش دانشجويي اگر در گذشته به چند دانشگاه در تهران محدود مي شد، امروز به همه دانشگاه هاي سراسر كشور و از سراسري گرفته تا آزاد و غيرانتفاعي كشيده شده است. اين گسترش مي تواند با حركتي كوچك، طنين عظيمي توليد كند و نياز به ريختن در خيابان و درگيري نيست و شما با يك سازماندهي كوچك مي توانيد شعارهاي شبانه را محله به محله و شهر به شهر گسترش دهيد. به هر روي انتخاب با خودتان است و من نيز چون اشخاص ديگر كه نگران شما هستم، تنها پيشنهادم را مطرح كردم و گزينشگر و تصميم گيرنده شماييد و بدانيد كه تنها مسئول خود نيستيد كه مسئول دانشجويان همراه خود نيز هستيد.

اما چيزي كه از دست دانشجويان و دانشگاهيان خارج از كشور بر مي آيد. نخست بايد بگويم، با اعلاميه ها و برنامه هايي كه اساتيد و دانشجويان ايراني در خارج از كشور ترتيب دادند، مي توان تشخيص داد كه اعتراضات و جنبش هاي دانشجويي نيز امروزه جهاني شده و به اعتراضات يك منطقه و كشور محود نمي شود. جنبش دانشجويي شما را بايد نخستين جنبش دانشجويي جهاني شمرد- همچنان كه توسط رسانه ها نخستين انقلاب مجازي دنيا نيز لقب گرفت- كه مي رود الگويي شود براي همراهي دانشجويان سراسر جهان در پيوستن به اعتراضات و جنبش هاي دانشجويي كه در هر نقطه از دنيا از اين پس شكل مي گيرد. اين حركت زيبا و انساني اساتيد و دانشجويان خارج از كشور بايد با روساي دانشگاه ها و همين طور دانشجويان غيرايراني نيز در ميان گذاشته شود و طرحي بر اساس آن براي مبارزاتي از اين دست، مدون و آكادميك تنظيم گردد. درضمن، مي توان ترتيبي داد تا دانشجويان ايراني اي كه در جريانات اخير از حق تحصيل محروم و به هر شكلي متضرر شده اند، امكان تحصيل شان در دانشگاه هاي خارج فراهم آيد و ايشان مي توانند دوره هايي كوتاه مدت در قالب كارگاه هايي را نيز براي دانشجويان ساير كشورها برگزار كنند و تجارب موفق خود را در جنبش دانشجويي ايران به اشتراك بگذارند. اين مستلزم كاري همگاني و پيگيري جدي است كه چون جا بيافتد، حركتي بزرگ در سطح تحولات جامعه مدني است كه از دانشگاه كليد مي خورد. اساتيد و دانشگاهيان خارج از كشور نيز ايده ها و طرح هاي جديد را به اشتراك بريزند و موارد عملي را دنبال كنند.

 

دانشگاه 2

 

دانشگاه را رها كنيد تا به قرون وسطی اسلامی فرو نغلتيم

دكتر كاوه احمدی علی آبادی*

عضو هيئت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري

عضو جامعه شناسان بدون مرز

به نام علم

آنچه در مورد دانشگاه ها انجام مي شود، نه تنها راهي غلط است، بلكه درست عكس مسيري است كه بايد طي شود. در مقالات قبلي ام، توضيح دادم كه علم بي طرف است، همچنان كه پيامبر اسلام مي فرمايد، آن را ولو در چين هم بايد رفت تا بياموزيم. شرح دادم كه حقيقت آن آيه بر طي مسافت طولاني براي كسب علم تكيه ندارد (گر چه آن را هم شامل مي شود)، كه روي بي طرفي علم معطوف است، كه در زمان بعث پيامبر كه حجاز مركز طلوع حقيقت اسلام است، نياز نيست براي كسب علم در آنجا علوم را تحت عنوان اسلامي آموخت، بلكه چون علم اساساً بي طرف است مي توان براي كسب آن به سرزميني رفت كه نه تنها اسلامي نيست، بلكه حتي در كيش ابراهيمي نيز نمي گنجد. اگر اسلام دين را بي طرف نمي دانست نمي توانست چنين توصيه اي را داشته باشد و همچون شما مي گفت علم در چين فاقد مباني اسلامي است. البته در قرآن از خيلي چيزها سخن رفته، كه قدما تنها به قرآن اش چسبيده بودند و حكمتي كه در بسياري موارد با قرآن و از پي آن در همان قرآن مي آيد و فطرت الهي و راه دل كه در قرآن بدان سفارش مي شود، كنار گذاشته مي شود، و تعدادي احكام و مسائل فقهي را كه نزد يهوديان متعصب متداول بوده، جايگزين شان مي گردد. البته اين امر خيلي عجيب نيست، براي زماني كه ناداني و تعصب دنيا را فرا گرفته است، عجيب آنجاست كه در قرن بيست و يكم برخي چنين راهي را اتخاذ كرده اند و جالب تر آن كه بنا به ادعاي شان با رجوع به عقل چنين مي كنند!؟ برخي از آن ها نيز پيشي گرفته اند و در قرن شكوفايي علم، شخصيت پرستي و شريعت پرستي را به جاي قرآن قرار داده اند، البته سوءتفاهم نشود، با روش هاي كاملاً عقلي از نظر خودشان (به طوري كه اگر مجاب نشديد، به شيوه اي "كاملاً نرم" شما را مجاب مي كنند)!! خوب شد، هنوز ادعا نكرده اند كه اصولاً تنها معدودي عقل دارند و بقيه انسان ها بهره اي از اين موهبت خدادادي ندارند، شايد هم تقيه مي كنند تا در شرايط مناسب عقايد مترقي خود را به نام اسلام مطرح كنند!!!

در ميان تو گويي ما حقايق ديني و به خصوص اسلام را كشف كرده و بدان عمل نموده ايم، حال تنها مانده كه علم مان را هم اسلامي كنيم!؟ ببينيد، وقتي به مسئولان مي گويم كه در مواردي كه تخصص نداريد، خواهشاً اظهارنظر نكنيد، دلخور نشويد، من قصد توهين به كسي را ندارم، نگراني فزاينده من، از بابت اين است كه سرنوشت ميليون ها انسان به آنچه مي كنيد، بستگي دارد و شما قادر نخواهيد بود، به سبب آنچه بر سر كشور آورده، در فرداي آخرت، چنين باري را از بابت اشتباهات تان تحمل كنيد. برخي گفته اند، آنچه در مورد علوم انساني گفته ايم، از آن جهت است كه علوم غربي بر پايه مباني مادي بنا شده است. ببينيد، از همين جا پيداست كه در اين زمينه آشنايي نداريد؛ علوم غربي جملگي بر اساس جهان بيني مادي بنا نشده است، بلكه تفكر مادي تنها يك نحله فكري در تمدن غرب است و ساير تفكرات و جهان بيني ها نيز آنجا رواج دارد. نياز نيست تا براي فهم اين مطلب، كتب غربي را ورق بزنيد، كافي است چند كتاب همان روحانيوني را كه علاوه بر حوزه، دانشگاه نيز رفته بودند، ورق بزنيد و تنها به فهرست مطالب نگاهي گذرا كنيد تا به اين واقعيت پي ببريد. شكوفايي تمدن اسلامي تنها به كمك دين پيامبر نبود، بلكه به وسيله حكمتي بود كه در قرآن بدان سفارش شده بود و در قرون اوليه از يونان باستان –بنا بر سفارش پيامبر برحسب بي طرفي علم- به سرزمين هاي اسلامي رسيد، مورد توجه مسلمانان قرار گرفت و امام جعفر صادق نفرمود كه اين علم غربي يا كفار و مشركان است، بلكه دقيقاً برطبق آكادمي هاي يونان باستان، كلاس هاي درس چند هزار نفري با مباحث آزاد راه انداخت و شرط ولايتمداري هم از شاگردان نگرفت. عزيزان من، مي بينيد، تمدن غرب كه جاي خود، شما تمدن اسلامي را نيز نمي شنيد – از اين سخنانم ناراحت نشويد- و هنوز نمي دانيد كه ابوعلي سينا و ابوريحان بيروني و بسياري ديگر از متفكران اسلامي تان، آنچه تحت عنوان فلسفه اسلامي مطرح كردند، خوانشي از فلسفه افلاطون و ارسطو بود كه با معارف ديگر نيز آن را تزئين كردند و بنياد فلسفه اسلامي بر فلسفه افلاطون و ارسطو قرار گرفته كه البته اگر برخي كه امروز از روح علمي بي بهره اند – و تعصبات قومي و ملي را با علم عوضي گرفته اند- آن را كتمان مي كنند، همان متفكران اسلامي به هيچ وجه آن را كتمان نمي كردند و خود را معلمان ادامه دهنده راه آنان مي دانستند. فكر كنم، اگر كسي بدنبال "رو كم كني" با ديگران نباشد، حقيقت برايش آشكار و روشن شود كه چرا آن موقع چيزي زنده به مثابه تمدن اسلامي شكل گرفته و شكوفا شده و اينك جوامع اسلامي به چنين وضعيت اسفناكي دچار هستند كه هر موقع از فرهنگ و تمدن اش سخن مي گويند، بايد به قرن ها پيش خود رجوع كنند.

وضعيت علوم انساني در كشور را نيز نمي شناسيد. علوم انساني برخلاف علوم پايه و طبيعي و پزشكي سال هاست كه مطالبي عرضه مي كند كه اگر به كمك بهره گيري از غرب است، چيزهايي نيز از خود بدان افزوده است، البته حقيقتاً در مقايسه با غرب از آن عقب تر است. اما علوم پزشكي، طبيعي و پايه، در كشورمان با آن كه پس از پديداري اينترنت به فاصله چند سال از كشورهاي پيشرفته عقب است، چيزي نزديك به صد در صد كپي برداري از علوم آنجاست. ناگزيرم كرديد تا دقيق آدرس بدهم تا جاي شبهه اي باقي نماند. وقتي مي گويم، تقريباً تماماً كپي برداري منظورم، علومي نيز هست كه برخي از اينترنت گرفته اند، اما برخلاف روحيه علمي مي گويند، كار خودشان است، شامل علومي نيز مي شود كه برخي پنهاني به كشورهاي ديگر سفر كردند و بعد از اخذ آن در ايران مدعي شده اند كه به كشف آن نائل شده اند، حتي سخناني گفته اند كه حكايت از عدم آشنايي با ابتدايي ترين مباني آن علم است- همچون ادعاي درمان صد در صد- كه ديگران كمي آن ها را روشن تر كردند تا از اين پس دروغ هايشان را كمي حرفه اي تر بگويند تا ناجور نشود! و هم شامل علومي مي شود كه با كارشناسان خارجي در كشور راه افتاده است. از اين روشن تر؟!

اما مشكل ما اساساً به علوم انساني محدود نمي شود. مشكل اينجاست كه هر چيزي در كشورمان دارد سياسي مي شود، حتي علم و متآسفانه سياست دارد، امنيتي و نظامي مي شود! مشكل اينجاست كه تعدادي با جهان بيني نظامي چيزي جز اصطلاحات نظامي نمي شناسند- همچون ناتوي فرهنگي، براندازي نرم و جنگ نرم- و از خود بحران و پديده جعل مي كنند و بعد هم فروتنانه از دانشگاهيان مي خواهند كه بروند در اين مسير كار كنند!! -مثال آن اصطلاح سنگ انداختن تعدادي در چاه است. ياد آن شخصي در نزد اعراب افتادم كه مي گفتند، به خاطر كارهاي عجيب اش بچه ها او را دوره كرده و دست مي انداختند، بعد براي اين كه از دست بچه ها خلاص شود، مي گفت فلان خانه دارند، خرما مي دهند. بچه ها او را رها كرده و به دنبال خرماي وعده داده شده مي رفتند؛ سپس او خود نيز بدنبال شان راه ميافتاد. وقتي از او مي پرسيدند، تو ديگر كجا مي روي؟ مي گفت شايد راست از آب بيرون بيايد. ما به شما مي گوييم، نر است، شما مي گوييد، مي دانيم، اما بدوش! خوب اگر مي دانستيد كه نمي فرموديد، بدوش! گفتم اين منطق كه جهان بيني خود را بر طبق ضديت با دشمنان انتخاب كنيم، پذيرش شكست است بدون نياز به شليك هيچ گلوله اي، مي گوييد، باشد تهديد را به فرصت بدل مي كنيد! خدا پدر قوم بني اسرائيل در زمان موسي را بيامرزد!

نكته اي را كه در مقالات پيشين ام درباره جهاني شدن و سناريوها مطرح كردم، بحث تبديل تهديد به فرصت نبود، بلكه خاطر نشان كردم كه بلوك شرق به همين خيال كه در ضديت با غرب، بر او پيشي مي گيرد، بدون شليك حتي يك گلوله سقوط كرد. يا مثلاً پديده اي همچون جهاني شدن حاصل توطئه غربي ها نيست، بدون ما و دخالت سايرين وجود داشته است و آنچه اينك مي بينيد، تنها آخرين موج جهاني شدن است و اتفاقاً اولين موج آن با امپراطوري كوروش و دومين موج به وسيله اسكندر در دوران يوناني مآبي صورت گرفت. يعني زماني كه نه استعمار و دشمنان غربي و ناتو و امثالهم وجود داشتند. ببينيد، اساساً جهان بيني شما نه تنها در مورد علم كه در خصوص دين، نه اسلامي كه حتي توحيدي نيست! اگر به شما گفته شود كه كار خيري انجام دهيد، چندان انگيزه اي از خود نشان نمي دهيد، ولي كافي است بگويند كه فلان كار را براي شكست آنچه دشمن مي خوانيد يا حتي رو كم كني با سايرين انجام بده، چنان كارايي از خود نشان مي دهيد كه مصداق آن آيه قرآن است كه به يهوديان سفارش مي كند كه در كارهاي شر پشتيبان يكديگر نباشيد. شما همان توحيدي را كه مدعي اش هستيد، نمي شناسيد! بسيار مي شنوم كه مدام مي گوييد، روح همه اديان توحيد است كه تا حدي درست هم هست- در زمان مناسب بدان مي پردازم- اما معني آن چيست!؟ يعني چرا خداوند تأكيد به پرستش و فرمانبرداري تنها و تنها از خداوند دارد؟ خداوند را كوچك نكنيم كه -زبانم لال- چون انساني بدوي يا ديكتاتور، دوست دارد، او را بله قربان و چشم قربان گويند و برايش خم و راست شوند! او به حقيقتي در پشت آن سفارشات نظر دارد كه بايد آن را بشناسيم- به جاي آن كه وقت خود را با مسائل فقهي بي فايده هدر دهيم. تاريخ اديان را بخوانيد تا ببينيد كه تا مدت ها نه تنها بين مردم نبرد بود كه بين خدايان مختلف شان نيز جنگ بود و اصلاً پيروزي يك قوم و ملت بر قوم و ملت ديگر، به مثابه پيروزي خداي او بر خداي دشمنانش شمرده مي شد و اديان شده بودند، عاملي براي جنگ. اديان توحيدي آمدند تا بگويند كه يك خدا بيشتر نيست، بدين معني كه همان كه خداي من است، خداي تو نيز هست و همان گونه كه مي خواهد مرا نجات بخشد، مي خواهد تو نيز به رستگاري برسي. خدايي كه تنها به فكر پيروزي و نجات پيامبرانش باشد، همان خداي پيامبران است، نه خداي جهانيان – اگر عملاً به چنين خدايي اعتقاد داريد موحد نيستيد، حتي اگر هزاران سال لااله الاالله بگوييد- يعني همان خدايي كه تنها موسي را نمي خواهد نجات دهد، بلكه فرعون را نيز مي خواهد نجات دهد- برويد در تورات بخوانيد كه چند بار موسي براي دعوت فرعون به راه راست به نزدش رفت- و اگر به خدايي اعتقاد داشتيد كه تنها شما را نجات دهد و دشمنان تان را شكست دهد، موحد نيستيد و بنده خداي جهانيان نيستيد و بدون اين كه خود بدانيد به خداوندي ايمان داريد كه تنها خداي شماست و با شما بر عليه سايرين دست به يكي كرده است! اين موارد را مثال زدم تا بدانيد كه حتي مباني دين اسلام را نمي شناسيم چه رسد به اين كه علم را اسلامي كنيم-اگر اساساً چنين كاري درست باشد كه نيست.

جالب اينجاست كه شما فضايي را كه در كلاس هاي فلسفه و كلام حوزه تان حاكم است، در مورد دانشگاه قائل نيستيد. در حوزه بر سر حتي اصول دين بحث هاي جدي پيش مي آيد، در حالي كه در دانشگاه در مورد علوم پايه و طبيعي را كه نيازي به ارجاع مداوم به خدا نيست و خواندن همان علوم به صرف خود، شناخت آيات خداوند است، البته به زبان علم، نه به زبان شريعت و دين، مخالفت ها و نقدهاي جدي توسط استاد و دانشجو را بر نمي تابيد. چه كسي گفته كه سكولار يا حتي كسي كه به خدا اعتقاد ندارد، نبايد در دانشگاه باشد؟ اصلاً دانشگاه دقيقاً جاي چنين اشخاصي براي اصلي ترين مباحث در مورد همه پديده ها حتي خالق –حتي وجود يا عدم وجودش- است و اساساً يكي از اهداف خلقت انسان و تمايزش با حيوانات در همين زير سوال بردن تمام چيزهايي است كه خداوند تمامي هستي را براي شناخت اش خلق كرده است؛ شناختي كه چنان قرآن سفارش مي كند از روي تأمل – نه التزام يا ترس- و حقيقي باشد و شناختي با تأمل و حقيقي است كه با ويران كننده ترين پرسش ها، استنتاج ها و استدلال ها و تحليل ها باشد و نه زوري است و نه نتيجه آن از پيش معين است. بگذاريد رازي را به شما بگويم، اگر چنين تصوري از دانشگاه نداريد، آينده از آن شما نيست و شما همچون طالبان و بسياري از جزم انديشان و زورباوران حذف و مهمتر از آن، فراموش خواهيد شد. به هيچ وجه تفاوت دانشگاه و حوزه نبايد ظاهري باشد، بلكه بايد در بنيادشان تمايز خود را حفظ كنند. دانشگاه بايد ويران كننده ترين ايده ها را در مورد جهان و خلقت و حتي نفي خالق به كار برد، بدون تعارف (آن را كه حساب پاك است از محاسبه چه باك است! مگر اين كه در دل تان چنان نباشد) و اهميت اثبات خدا نه در پذيرش همراه با تعارف و ترس و حتي با پيش فرض، بلكه بدون هر پيش فرض و تنها با ابزار و زبان علم است. اساساً اگر سوژه اصلي در حوزه خدا و شناخت حقايق ديني است، سوژه اصلي در علم، جهان و شناخت ناشناخته هاست. قرار نيست كه حوزه و دانشگاه يك كار كنند و هر يك هدف، زبان و ابزار خود را رها كرده و زبان ديگري را اتخاذ كند. زبان علم بدون نياز به بردن نام خدا، با تفحص و كنكاش بي غرض و تا حد امكان با كمترين پيشداوري در طبيعت كه آيات خداست، خود را عرضه مي كند و اگر هر از گاهي نام خدا را در دروس اش چسب بزند، اسلامي كه نيست هيچ، بلكه تظاهر به اسلامي بودن مي كند و اين يعني اين كه دقيقاً علم مان نيز چون شريعتمان –كه تصور مي كنيم دينمان است- متظاهر شده و هر دو دنيا را باخته ايم. برويد بخوانيد، قرون وسطي در اروپا به همين سبب پديد آمد كه علم را خواستند، ديني كنند. جالب تر اين كه عده اي نيز كه ادعاي ولايتمداري دارند باز همان حرف هاي سابق خود را تكرار كرده اند و تنها يك شرط "انساني" بدان افزوده اند- انگار مي خواهند سر بچه را كلاه بگذارند- تو گويي تنها نياز به يك كلاه شرعي براي همان كارهاي سابق شان بود كه گذاشتند و رفع تكليف كردند-چون همان دانشگاه هاي علوم انساني نيز امروز متأسفانه سر از پروژه هاي نظامي و غيرانساني در آورده اند، چه رسد دانشگاه هاي فني. اين منطق كلاه شرعي گذاشتن سر هر كار غلط را كه آفت بزرگ اسلام و هر دين فقاهت محور شده اي است، به دور افكنده و آن را به ساير حوزه ها تعميم ندهيد. طوري شده كه وقتي هر كار درستي را نام مي بريد، من دلهره دارم كه باز چه كاري را با 180 درجه عكس –با نفس كار غلط و شر- آن مي خواهيد انجام دهيد و به خيال خود با كلاه شرعي، اداي دين كرده ايد. وقتي مي گوييد، عقل مي دانم كه قرار است، كاري بكنيد كه كلاً عقل تعطيل شود و نياز به اين واژه براي سرپوش نهادن داريد. دوستي را تبديل به جبر و زور كرده ايد و من نمي دانم كجاي دنياست كه التزام به دوستي مي گيرند- اگر حتي از مادرتان هم بخواهيد كه به زور شما را دوست داشته باشد، كم كم از شما بدش مي آيد-آن هم به زور و آن هم براي تدريس علم در دانشگاه!؟ خوب اگر قرار بر گذاشتن شرط اجباري است، براي اطمينان خاطر مي توانيد درخواست خوردن يك قسم حضرت عباس هم از دانشگاهيان طلب كنيد تا خيال همه ما راحت شود كه دانشگاه كاملاً اسلامي و متعهد شده است!؟ گاه كارهايتان چنان عجيب است كه تصور مي كنم شايد مي خواهيد در برخي زمينه ها نام خود را در كتاب ركوردهاي جهاني (گينس) ثبت كنيد!!

اگر خود دانشگاهي نيستيد، ولي با دانشگاهيان سر و كار داريد و يا مشاور شما هستند، تا زماني كه در جايگاه قدرت هستيد، آنان حقيقت و واقعيات و حتي نظرشان را به شما گزارش نمي كنند، بلكه نگاه مي كنند تا ببينند شما چه مي پسنديد و همان را بگويند؛ خيلي هم جاي تعجب نيست، چون اگر خلاف خواست شما بگويند، به عنوان عدم التزام كنار گذاشته مي شوند! اما اين به معني رفع تكليف از دانشگاهيان نيست. روي انتقادم به اساتيد دانشگاه و به خصوص كساني است كه قبلاً در خارج از كشور بوده و به حق ديده اند كه سياستمداران از دانشگاهيان خط مي گيرند و شما اينك در كشورمان براي آنچه خود بهتر مي دانيد، در اينجا به مداحي و چاپلوسي روي آورده ايد –اي كاش حقيقت طلبي و وارستگي علمي را از شاگردان تان آموخته بوديد- و نمونه بارزش آن است كه ساكت مانده ايد تا مقامي چيزي بگويد و خود بدنبالش چشم و گوش بسته ناگهان متحول (!) شده و هزاران مقاله –البته با نيت غيرعلمي و از اين روغيرعلمي- برايش بنويسيد. اگر برخي از شما اينك به شدت ناراضي هستيد كه با معيارهاي غيرعلمي از دانشگاه كنار گذاشته مي شويد، به خاطر داشته باشيد كه بسياري از شما با معيارهاي مشابه غيرعلمي، ديگران را خط زده بوديد و دنيا چنين است كه هر چه بكاري، ببيني و اين نتيجه دنيوي اش است و واي به نتايج اخروي آن. اينان نيز كه اينك ديگران را خط زده اند، زياد منتظر نخواهند ماند كه نوبت خودشان نيز سر رسد! و اگر چنين شود، روزي برسد كه علم را كلاً غلط دانسته و تنها شريعت را درست بدانند. اگر امروز از موهبت علم بهره مي بريد، بدين سبب است كه دانشگاه به سبك غربي مدت هاست كه در كشورمان پديد آمده است، و گرنه چون افغانستان در حال رفتن به ملاخانه و خواندن طوطي وار قرآن بوديد و حتي اجازه بحث بر سر علم نداشتيد كه هيچ حتي عمل جراحي را نيز حرام و خلاف شريعت مي دانستيد و جاي هيچ بحثي هم نداشت. اشتباه نكنيد، طالبان –كه هر دو دنيا را باخته اند-ناگهان سبز نشدند، طالبان نتيجه فقدان مدارس به سبك امروزي و دانشگاه است كه هر جا كه چنان مسيري را رود، به همان سرنوشت دچار مي شود. اين يكي از سنت هاي الهي است.

 

دانشگاه 1

 

در ورطه آموزش محوري!؟

دكتر كاوه احمدي علي آبادي

عضو هئيت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري

عضو جامعه شناسان بدون مرز

مدت هاست كه متخصصان آموزش عالي و مراكز معتبر دانشگاهي دريافتند كه با وجود تأسيس و راه اندازي دانشگاه ها و نظام آموزش عالي در بسياري از كشورها، همه آن ها توليد علم نمي كنند، و موضوع توليد علم، مهمتر از يادگيري، به عنوان ارزيابي دانشگاه ها مورد توجه قرار گرفت و بدنبال آن موضوع دانشگاه دانش محور شكل گرفت. پس از سال ها اين موضوع به كشور ما نيز رسيد و مدت كوتاهي از طرح آن در محافل علمي و دانشگاهي نگذشته بود، كه عملاً حركت آموزش عالي كشورمان در جهت عكس صورت گرفت و به سوي دانشگاه هاي آموزش محور سوق يافت و فاجعه آميزتر آن كه آموزش هم در حد به خاطرسپاري تقليل يافت و آزمون ها نيز به شيوه تست زني فرو كاسته شد. اين در حالي است كه در دو دهه گذشته در دانشگاه هاي معتبر و تمدن ساز غربي، مبحث دانشگاه پژوهش محور نيز شكل گرفته است و علاوه بر توليد علم، به پژوهش به مثابه فرآيندي كه مي بايست ملاك اصلي توليد علم قرار گيرد، نگريسته شد و بر اساس آن تغييراتي اساسي در آموزش عالي و به خصوص در مقاطع فوق ليسانس و دكترا صورت گرفت. از سويي، موضوع دانشگاه مجازي و آموزش مجازي نيز بدان ها افزوده شد كه دوره هاي معتبر دانشگاهي نيز برايش گذاشتند. اما در كشور ما، نظام غلط به خاطرسپاري و تست زني كه به وسيله متخصصين در آموزش و پرورش نيز مورد نقد جدي قرار گرفته و سخن از تغيير آن بود، تغيير كه نكرد هيچ، به حوزه دانشگاه ها وارد شد و دانشگاه پيام نور با توسعه هر چه بيشتر فاجعه را كامل كرد. البته سوءتفاهم نشود كه دانشگاه پيام نور، با برنامه حساب شده، توسعه يافته است، بلكه آن نيز همچون بسياري از تغييرات در كشورمان كه اينك خيلي نيز باب شده، تنها زماني صورت مي گيرد كه بخواهند ديگري را تخريب كنند و از آن هم بدتر در جستجوي روكم كني هاي كودكانه با ديگران باشند و در اين راه، مملكت را نيز قرباني كنند، مسئله اي نيست! دانشگاه پيام نور براي تخريب دانشگاه آزاد و گرفتن فضاي دانشگاهي كشور از آن، توسعه يافت (خوب شد، معني خدمت به مردم را هم فهميديم!!)! به سبب عدم درك همين تفاوت آموزش با توليد دانش و پژوهش، و تداوم سقوط روش هاي پيام نوري در سطح دانشگاه هاي كشور، وزارت خانه هاي آموزش و پرورش و آموزش عالي را هم مي خواهند در هم ادغام كنند. حال كه با چنين گزينش هايي ثابت كرده ايد، تخصصي در زمينه آموزش عالي نداريد و تنها مدارك تحصيلي دانشگاهي با خود يدك مي كشيد، لااقل به فكرتان نرسيده چگونه است كه نظام آموزش و پرورش در جوامع غربي كه هيچ در كشورهاي شرقي و حتي نظام هاي كمونيستي- كه مدام از آن ها الگو مي گيريد- با نظام آموزش عالي متفاوت است. كشورهايي كه تقريباً تمامي دانش توليدي در جهان توسط داشگاه هاي آنان توليد مي شود. مي دانيد مشكل از كجاست؟ نمي توان از هيچ چيز برايتان مثال هم زد، چون بسياري از شما حتي تحصيلات حوزوي نيز نداريد و تصور مي كنيد، پاي منبر همان طور كه امام حسين را كشته و يزيد را پيروز مي كنيد، مي توان هر كاري كرد و نياز به تخصص هم ندارد!

باري، با وجود تحولات اساسي مذكور در سطح نظام دانشگاهي جهان و به جاي بهره گيري از اين دستاوردهاي مهم علمي، موضوع علم اسلامي در كشور توسط كساني كه كوچكترين آشنايي با فضا و ادبيات دانشگاهي ندارند، پيش كشيده شد (گل بود به سبزه هم آراسته شد!) و دنبال مي شود! اگر اندك آشنايي داشتند، به جاي مسائل مطرحي چون دانش محوري و پژوهش محوري و دانشگاه مجازي و غيره كه مباحث روز معتبرترين دانشگاه هاي جهان است، ادبيات 70 ، 80 سال پيش انقلاب هاي كمونيستي را كه توسط نطق هاي حزبي، براي دانشگاه برنامه نويسي مي كردند، در پيش نمي گرفتند. اما فاجعه به همين جا ختم نشد و سناريو با مبحث جنگ نرم كه توسط تعدادي نظامي كه حتي در علوم نظامي نيز از دانش چنداني برخوردار نبودند و با خواندن چند پرونده جاسوسي، احساساتي شده بودند، كامل تر شد –بعد همان ها مي آيند در تلويزيون و موشك هاي غربي و خارجي را به عنوان پيشرفت با افتخار نشان مي دهند، تا ثابت كنند كه سلاح هاي كشتار جمعي غربي خوب است، ولي علوم انساني غرب و نظام دانشگاهي اش خوب نيست!؟- و مسئولي كه در حوزه دانشگاه ايفاي نقش مي كرد، قول داد كه دانشگاه اگر چنين و چنان نشود، ويران مي شود و مسئولاني كه تحصيلات دانشگاهي كه هيچ، تحصيلات حوزوي درستي نداشتند فرمود كه اصلاٌ علم و دانشگاه غربي نمي خواهيم و روان شناسي و جامعه شناسي را قبول نداريم (خدا پدر حمله مغول را بيامرزد، كه در قرن بيست و يكم ديگر جوك است)!؟ خوب شد كه اظهارنظر كرديد تا دانشگاه هاي غربي كمي به خود بيايند و تغييراتي اساسي در پيش گيرند!؟ اما تعجب نكنيد كه نظام دانشگاهي و آموزش عالي سكوت اختيار كرده است، چون به آموزش عالي نيز برويد، در خواهيد يافت كه برخي آنجا را ملك خصوصي خود مي دانند و هر اتفاقي هم براي دانشگاه و دانشگاهيان بيافتد، چندان اهميتي ندارد، مهم اين است كه جايگاه شان را حفظ كنند و "سنگرشان" سقوط نكند، حالا غربي و اسلامي و نرم و سخت كه فرقي به "حالمان" نمي كند!! چند دانشگاهي حكومتي نيز كه وجود دارند، زياد به علم كاري ندارند و ترجيح مي دهند تا براي مقامات، شعرهاي عاشاقانه بگويند و در مطبوعات چاپ كنند، شايد كه پست بالاتري گرفتند. براي اين كه تصور نكنيد، كلي گويي مي كنم، مجبورم كه مشخصاً به برخي از موارد اشاره كنم. اساتيدي پرمدعا و بي سواد كه با روابط حكومتي آنجا را اشغال كرده است، مي گويد، مدارك مجازي دانشگاه هاي سوربن و كمبريج و هاروارد و... را قبول ندارد، اما مدرك تحصيلي دانشگاه آزاد دارقوزآباد و دانشگاه پيام نور شعبه اي پرت را كه يك استاد باسواد ندارد، همين طور پشت هم تأييد مي كنند!؟ آقاي باسواد، وقتي اسم اين دانشگاه ها –آكسفورد، جورج واشنگتن، كلمبيا و....-  را مي بري، مي داني از چه سخن مي گويي؟ تو از چند كانون تمدن ساز سخن مي گويي. وقتي چنين اظهارنظر مي كني، نشان از بي سوادي تو با وجود برخورداري از مدرك دانشگاهي است. اين در حالي است كه بنا بر اساس بسياري از معيارهاي توليد علم در جهان، امروز دانشگاه هاي مختلف رتبه بندي مي شوند و هيچ يك از دانشگاه هاي سراسري ايران –كه در ايران آن ها را دانشگاه هاي معتبر مي شناسند- در ليست 1000 دانشگاه معتبر دنيا كه هيچ، در ليست هزار دانشگاه برتر آسيا هم حضور نداشته و ندارند و تنها در يك نمونه -كه معيار تعداد ارجاع به مقالات است- يكي از دانشگاه هاي كشورمان با سياسي كاري و برنامه ريزي براي رجوع به مقالات يكديگر، اخيراً در ميان انتهاي اين ليست قرار گرفته است!؟ تازه با همان وضعيت كه مدارك مجازي را جعلي مي نامند، مدارك جعلي دوستان شان را جعلي ندانسته و برحسب آن، حقوق و پست و مقام و رتبه علمي هم مي گيرند. مي فرمايند، مدرك دكتراي فلاني جعلي بود. نخست اين كه امروزه كليه مدارك دانشگاهي خارج از كشور بايد داراي تأييدهاي اينترنتي از سايت دانشگاه ها باشند و به راحتي مي توان با مراجعه با سايت، آن را فهميد و اين معياري است كه امروزه همه كشورهايي كه از دانشگاه هاي معتبر برخوردارند، قبول دارند. بعد مدركي كه فرضاً دادگاه ايالتي آمريكا كه بالاترين مرجع دادگستري براي تأييد دانشگاه هاي آمريكاست، تأييد مي كند، شما بر چه اساسي جعلي مي دانيد؟ تازه مدرك خارجي او جعلي بود، چگونه با آن در دانشگاه كشورتان به عنوان عضو هئيت علمي، تدريس كرد و با داشتن تنها يك مقاله، رتبه دانشياري به او داديد!! و تازه آن هم از طريق بررسي آموزش عالي مشخص نشد، بلكه پس از درگيري هاي سياسي لو رفت. از دانشگاه غربي هم مثال نمي زنم كه دنبال بهانه نگرديد. دانشگاه خاركوف كه نخستين دانشگاهي است كه در اروپاي شرقي تأسيس شد و در بسياري از كرسي هاي دانشگاهي داراي اساتيدي با رتبه "دانشمند برجسته" است و در زمينه هاي مختلف صاحب نظر و سبك هستند، هيئت اعزامي ايران رفته زحمت كشيده از يك صبح تا ظهر دانشگاه را بررسي كرده و زبان اوكرايني درستي هم كه نمي دانستند، كمي به در و ديوار نگاه كردند- كه فرسوده است و حفظ معماري قديمي براي آنان يك مزيت است، نه نقطه ضعف- آن را درجه دو تشخيص دادند، در حالي كه هئيت هندي -كه نظام آموزش عالي هند بسيار از ايران بالاتر است و جاي بحثي نيز در آن نيست- پس از چند هفته بررسي دقيق، آنجا را رتبه يك داده است. كافي است به سايت دانشگاه رجوع كنيد تا از سوابق علمي اساتيد آنجا مطلع شويد. در همان هند، يك دانشگاه بسيار ضعيف، چون با حوزه علميه قم ارتباط دارد و مدرك دكتراي رشته عرفان مي دهد، آن را آقايان درجه يك تشخيص داده اند  و مرتب براي خود از آنجا مدرك مي گيرند!؟ در حالي كه مالزي تنها يك دانشگاه دارد كه در محافل علمي و بين المللي معتبر شناخته مي شود و به هيچ وجه قابل مقايسه با بسياري از دانشگاه هاي آمريكا و اروپا نيست، از بابت لجبازي هاي سياسي –كه نمي دانم چه ربطي به علم دارد- مدارك معتبرترين دانشگاه هاي غربي را رد مي كنند و برعكس با كشورهايي كه اخيراً روابط سياسي خوبي دارند، از كشورمان همين طور مرتب بدانجا مي روند و مدارك بسياري از دانشگاه هاي مالزي را تأييد مي كنند! برخي نيز كشفيات عميق تري كرده اند و متوجه شده اند كه با اين وضعيت، مدرك تحصيلي چندان مهم نيست و همين كه ژست هاي عالمانه بگيرند، و دور و اطرافيان و نوچه هايشان او را فرزانه جهان اسلام بخوانند، كافي است. اين هم از تحصيلكردگان ولايت محور دانشگاه ها و آموزش عالي ما كه به هر جاي آن دست مي زنيد، فاجعه در دل فاجعه مي بينيد. باور كنيد كه ما در خارج از كشور وقتي از اين فجايع در نظام دانشگاهي كشور سخن مي گوييم، باورشان نمي شود و فكر مي كنند ما براي طنز، ماجرا را غليظ تر جلوه مي دهيم تا خود به ايران مي آيند و در عمل مي بينند.

 

جامعه مدنی ایران

... و اينك ظهور جامعه مدني در ايران

دكتر كاوه احمدي علي آبادي

عضو هئيت علمي دانشگاه آبردين با رتبه پروفسوري

تاريخ طولاني ما، گواه است كه اگر آن مملو از مستبدان و حكومت هاي ظالم و غيردموكراتيك است، نقاط روشني نيز در آن گهگاه سوسو مي زند كه با وجود اندك بودن، بسان شمعي هستند كه در تاريخ تاريك ما، همچون خورشيد مي درخشند. اين روزنه هاي اميد و تنفس براي جامعه عمدتاً به اشخاص متكي بودند و كمتر به نظام ها و سيستم ها مربوط مي شوند. با اين همه نبايد، حركت هاي ساختاري همچون تغيير از سلطنت مطلقه به سلطنت مشروطه و تغيير از نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري را اندك شمرد و اين نكته مهمتر جلوه مي كند كه دريابيم در بسياري از كشورهاي دموكرات در حال توسعه، با وجود اين كه سياسمتداران شان به اين نظام اعتقاد دارند، مذهبيان شان –در بيشتر كشورهاي خاورميانه- هنوز جمهوري را غيرديني مي شمارند و اين تقريباً براي اولين بار بود كه رهبران ديني يك كشور، نه نظام هاي فرد محور كه نظام هاي جمهوري و دموكراتيك را در بدنه جامعه ديني و توسط حتي بزرگترين مراجع آن، هضم و جذب نمودند و ديكتاتوري را به عنوان طاغوت هاي زمان، تعبير كرده و باطل شمردند. توجه به اين نكته ضروري است كه بسياري از افراد گله مندند كه چرا جامعه در گذشته دستاوردهاي مثبت حكومت ها را نديده است و تنها به وجوه منفي پرداخته است، از اين روي اگر مي خواهيم اين اشتباهات را مدام تكرار نكنيم، بايسته است كه اينك نيز چنين باشيم و با وجود تمامي تفاوت فاحشي كه بين انتظارات و وضع موجود مي بينيم، دستاوردهاي ساليان گذشته خود را نيز چه مثبت و چه منفي ناديده نگيريم. از سويي، پس از سال ها تجربه آموختيم كه صندوق مقدس نيست، و بسياري از حكومت هاي ديكتاتوري زمان -همچون عراق دوران صدام- از درون صندوق ها بيرون مي آيند و آن هم با آرايي بسيار بالا كه اتفاقاً همين آمار بالا خود حكايت از صوري بودن اين نوع انتخابات دارد، نه استقبال گسترده مردمي. داريم مي آموزيم كه برخلاف سال هاي گذشته كه دموكراسي را مبتني بر انتخابات مي دانستيم، انتخابات تنها مكانيسمي براي استقرار آن است و نظام نامه و اصول موضوعه دموكراسي است كه چارچوب آن را تعريف مي كند. اين تمايز جايي مشخص مي شود كه پيش از اين حتي روشنفكران تصور مي كردند كه دموكراسي حكومتي است كه بنا بر گزينش آراي اكثريت، جامعه را پيش برد، حالا مي دانيم كه اين تصور غلط بود و دموكراسي با اين كه حكومتي است كه با آراي اكثريت به قدرت مي رسد، بنا بر نظام نامه و اصول موضوعه دموكراسي، نمي تواند هيچ اقليتي را ناديده بگيرد و گرنه دموكراتيك نيست. درست مثل اين كه قانوني از مجلس بگذرد كه با قانون اساسي در تناقض باشد. اما حتي آن نيز كافي نيست و مي تواند در حد متون نوشته شده در قانون اساسي باقي بماند و عملاً در جامعه روند ديگري طي شود. پس چه چيز تعيين مي كند كه آنچه در جامعه تحقق مي يابد بسان چيزي است كه مردم آن را از نتيجه جوشش خودانگيخته خواسته هايشان مي آفرينند؟ پاسخ اينك عملاً روشن است و با كنش هاي شما، خود را فرياد مي كند: روح جامعه مدني. اين آن حلقه گمشده همه نظام هايي است كه در آن حكومت و دولت هاي دموكراتيك بر سر كار مي آيد و سال ها نيز بر سر كار مي ماند، ولي در ميان بهت شان مي بينند كه هنوز جامعه دموكراتيك نيست و خيلي راحت به ديكتاتوري بدل مي شود. اين نقطه عطفي در تاريخ ماست كه ما تاكنون جامعه مدني كه خود بخواهد، خود تصميم بگيرد و خود با وجود همه تاوان ها عملي سازد، هرگز و هرگز نداشته ايم. آنچه امروز تجربه مي كنيم، در تاريخ ما سابقه نداشته و در جهان اسلام به ندرت به وقوع پيوسته است. آيا انتقاد مي كنيد كه جامعه مدني آزاد نيست، چون با زنداني شدن، آزار و تبعيد و حتي قتل اعضايش رو به روست. ظلم نسبت به جامعه مدني واقعيتي انكار ناپذير است و اتفاقاً همين بزرگترين دليل بر زنده بودن، خود جوشي و غيرحكومتي بودن تصميماتش است! اگر در دوره اصلاحات با كمك دولت، قوانين و الگوهاي رسميِ جامعه مدني شكل گرفت، اما اينك ظهور جامعه مدني را شاهديم كه رسميت يافتن آن، همچون قالبي است كه بدون خودجوشي و خودانگيختگي و خودرهبري، فاقد روح بوده و عملي نمي شود، اما اينك پس از انتخابات 88، روح جامعه مدني بر آن دميده شده است. جامعه مدني ما نشان داده كه با تمامي تاوان هاي موجود ياد گرفته كه به مسير خود ادامه دهد كه ديگر عملاً رهبر آن يك فرد يا گروهي از اقشار جامعه نيست. هر كس كه كنار رود، حركت متوقف نمي شود و ديگران جاي او را مي گيرند. اينك جنبش هاي اجتماعي بسيار فراتر از انتخابات رفته است و اين دستاوردي است كه حتي خوش بين ترين افراد هم تصور نمي كرد كه دستاورد انتخابات 88 به چنين مباني ريشه اي معطوف شده و چنين تغييرات بطئي را در جامعه مدني موجب شود. جنبش هاي حقوق بشري و دموكراسي خواهي كه مطالبات قرن بودند، ادامه دارند و جنبش هاي دانشجويي و جنبش هاي زنان كه پيش از انتخابات نيز وجود داشته و جنبش هاي كارگري و صنفي در چند سال گذشته بدان ها پيوسته اند و اينك جنبش هاي اقوام مختلف ايراني را مي بينيم كه به چنان بلوغي دست يافته اند كه مي دانند با عوض شدن پرچم و نام سرزمين شان چيزي عوض نمي شود و با پايبندي به تماميت ارضي كشور، از هر جا ظهور كرده و مطالبات خود را مي طلبند كه همين بزرگترين دليل بر بلوغ شان است. در دنياي امروز ما شاهديم بيشتر اين كشورهاي كمتر توسعه يافته اند كه با خواسته هاي جدايي طلبانه و مشكلات تجزيه مواجه اند و كشورهاي پيشرفته، همچون اتحاديه اروپا، در حال پيوستن به هم به مثابه كلي هستند كه هم تكثرشان در نظر گرفته شود و هم وحدت شان منجر به ناديده گرفتن گوناگوني هايشان نگردد. حكومت اگر جنبش ها را بسان تهديدي براي خود ببيند، نشان از اين دارد كه درك درستي از اين پديده ندارد و يك جامعه با جهان بيني مثبت هرگز جنبش ها را تهديدي براي خود نمي بيند و تنها سعي مي كند مكانيسمي را تعريف كند كه برطبق آن، خواسته هاي جنبش ها با در نظر گرفتن واقعيت هاي موجود تحقق يابد و آنان را در مشاركت هر چه بيشتر براي نقشي فعال در جامعه سهيم مي سازد؛ به طوري كه همچون يك سمفوني با نت نويسي مردم و هم آوازي جامعه مدني، هماهنگي هاي لازمه توسط نهادهاي مدني، از جمله نهادهاي حكومتي فراهم آيد.

 

استراتژي هاي ملي و فراملي‌ 4

تقويت هويت ايراني در ساير كشورها با تأكيد بر هويت فرهنگي

توجه به اين نكته ضروري است كه ما نبايد تنها در جستجوي اقوام و فرهنگ هاي مختلف ايران زمين، در پهنه كنوني سرزمين آن محدود باشيم. بسياري از اقوام و مللي كه اينك در قيوميت كشورهاي ديگر زندگي مي كنند، در گذشته به هويت ايراني منتسب بوده اند كه بسياري از آن ها هنوز مشتركات شان را با ما دارند و آن مي توان زمينه مشتركي براي همكاري و همزيستي منطقه اي فراهم آورد.

در آسياي ميانه تاجيك ها داراي زبان فارسي هستند و چنان كه منابع روسيه اذعان مي كنند، در آنان نژاد تركي قالب است، با آن كه زبان شان فارسي است و در حوزه قفقاز درست عكس اين صادق است. يعني نژاد اكثراً ايراني و قفقازي و زبان تركي است. ساير كشورهاي آسياي ميانه نيز مشتركات بسياري با ما دارند؛ به خصوص بايد توجه كنيم كه تأكيد ما نبايد روي قوميت، نژاد و حتي زبان باشد، و تمركز اصلي ما بايد روي "مشتركات فرهنگي" متمركز شود كه زبان امروز تعامل ملت هاست.

از سويي ديگر برخي از اين اقليت ها از شرايط مطلوبي برخوردار نيستند، و كشور ما بدون اين كه بخواهد در امور ساير كشورها دخالت كند، مي تواند به خصوص  از طريق ارتباط فرهنگي به محروميت زدايي از آنان كمك كند. سرزميني مثل اوستياي كه اينك بين روسيه و گرجستان تقسيم شده و از خودمختاري نيز برخوردار است، از اقوامي ايراني است كه آنان نيز هنوز خود را ايراني مي دانند و بسيار تشنه تغذيه فرهنگي هستند كه از تاريخ شان نشأت گرفته باشد. اوستيا نامي است كه ديگران بر آن ها نهاده اند، اما آن ها خود را اصطلاحاً  «ايروني آدم» (ملت ايروني) و كشورشان را «ايروستان» مي نامند. در دست نوشته هاي قديمي روسي، آن ها را آلاني - كه از اقوام آريايي بودند - شمرده اند.

زنگبار تانزانيا نيز كه از ديرباز يكي از مكان هاي مهم مهاجرت ايرانيان بوده است، از سرزمين هاي مهمي است كه هنوز مي توان تعدادي از خانواده هاي ايراني را كه برخي از آن ها زرتشتي هستند، در آنجا يافت. جالب اينجاست كه بسياري از ملل امروزين ريشه هاي خود را از آريايي ها و ايراني ها مي دانند، بدون اين كه ما مطلع باشيم. نمونه آن بلغاري ها هستند كه با برخي از شواهد مدعي اند اصليت شان از بلخ بوده و بلغار مبدل بلخ و بلخاريا است. هم اينك نيز حدود 600 كلمه پارسي يا گرفته شده از پارسي در زبان شان هست. حتي برخي ترك ها را از اقوام هندو اروپايي مي دانند و تورانيان را كه در ادبيات كهن ما نيز به كرات از آن ها سخن رفته قومي آريايي مي شمرند كه از سلاله فريدون پادشاه افسانه اي آريايي است كه سرزميني از او كه به پسرش تورج يه ارث رسيد، توران و سرزميني كه به پسر ديگر ايرج تعلق گرفت، ايران ناميده شد.  با اين همه تأكيد ما در تعامل با هر قوم و ملتي بايد روي فصول مشترك و به خصوص حوزه فرهنگ و هنر باشد.

 

استراتژي هاي ملي و فراملي‌ 3

قطبي فرهنگي و نمونه اي پيشرو در جهان اسلام

اينك شرايط فراهم است تا از اين طريق ما نقشي كاملاً پيشرو را در جهان اسلام و منطقه ايفاء كنيم. آن با استقبال حتي كشورهاي پيشرفته و قدرت هاي بزرگ نيز مواجه خواهد شد؛ چرا كه آنان نيز خواهان رودررويي با تمام جهان اسلام نيستند و بسيار مايل اند تا آلترناتيوي براي اسلام بن لادني (مبتني بر تروريسم) بيابند. بنابراين اين فرصتي براي ما است تا مهم تر از تبديل شدن به قدرتي منطقه اي، به قطبي فرهنگي بدل شويم. با تأكيد بر زندگي مسالمت آميز تمامي اقوام، ملل و اديان، ابتدا در كشورمان و سپس در منطقه، و با رعايت موازين حقوق بشر در راه توسعه در دنياي امروز گام برداشته، نقش پيشروي خود را ايفاء كرده و جايگاه شايسته خويش را بيابيم. با برنامه ريزي حساب شده مي شود، چه در كشورهاي آسياي ميانه و چه در كشورهاي اسلامي، با ارائه نظري و عملي از همزيستي اديان و اقوام مختلف در عصر جهاني شدن، هم بر هويت ملي صحه گذاريم و هم بر تكثر فرهنگي تأكيد ورزيده، بدون اين كه حقوق بشر را ناديده بگيريم، در عين حالي كه با ساير تمدن هاي جهان از ابعاد مختلف تعامل داشته باشيم و از آن ها ياد گرفته و به آن ها ياد دهيم.

استراتژي هاي ملي و فراملي‌ 2

نمونه اي از همزيستي اقوام و اديان مختلف در ايران زمين

امروز در ايران زمين همچون گذشته، نژادها و قوميت ها، اديان و مذاهب و مردمي با زبان و فرهنگ هاي متفاوت و متنوع زير يك چتر واحد با هم جمع شده اند. در هيچ يك از كشورهاي همسايه با چنين تركيب متكثري از اقوام مذاهب روبرو نيستيم. برخي از همسايگان حتي يك يا دو قوميت يا دين متفاوت با اكثريت را  بر نمي تابند و مدام در حال دسته و پنجه نرم كردن با مشكلات آن و درگيري هاي متعدد در ابعاد محلي و بين المللي هستند. در عراق برادران كرد سال ها تبعيض را تجربه كردند تا اينك تا حدي به حقوق خود رسيدند، تركمن ها همچنان ناراضي هستند و درگيري هاي قومي و مذهبي كه ادامه دارد و با درايت منتفذان و علما به سوي آرامش پيش مي رود . در تركيه هم ارامنه و هم اكراد از شرايط بسيار ناگواري در گذشته رنج مي بردند و امروزه با وجود كاهش آن هنوز مشروعيت نيافته اند و حتي دولت تركيه، كردها را به عنوان يك اقليت قومي قبول ندارد و آن ها را ترك هاي كوه نشين مي داند! در افغانستان و پاكستان نيز فقر و خشونت در همه زمينه ها به خصوص فقر فرهنگي و خشونت مذهبي آنقدر زياد است كه هيچ قوم و مذهبي در شرايط مناسبي به سر نمي برد. شيعيان در بسياري از كشورهاي عربي نيز بايد از شرايط بهتري برخوردار باشند. شايد تنها كشور روسيه باشد كه همچون كشور ما همزيستي اديان و اقوام مختلف را در خود هضم كرده است. البته آن كشور با مسأله تجزيه برخي از اقوام و فرهنگ ها نيز مواجه شد، اما در كشور ما اين اتفاق نيفتاده است؛ آن مستلزم گزينشي بسياري ظريف و حساب شده است تا علاوه بر آزادي نسبي اقوام و اديان مختلف، كشور پاره پاره نشود. 

در حالي كه در ايران زمين، اقوام فارس، كرد، لر، عرب، تركمن، ترك، گيلك، تالشي، مازني، ارمني، آسوري (آشوري)، بلوچ و سيستاني در كنار هم زندگي مي كنند. بسياري از اقوام موجود در ايران در سرزمين هاي ديگر بعضاً قوم اصلي هستند، همچون ترك ها، ارمني ها، تركمن ها و عرب ها و برخي ديگر بخشي از كشوري ديگر به شمار مي روند؛ به مانند بلوچ، سيستاني، كرد، و تالشي. جمع كردن چنين گوناگوني از اقوام در يك سرزمين در خاورميانه كار هيچ كشوري جز ايران زمين نيست؛ همان گونه كه در عهد باستان نيز چنين بوده است و در حالي كه هر قومي زير چتر دولت خود بودند، ايران تنها كشوري بود كه اقوام گوناگون در آن زندگي مي كردند. بسياري از آثار باستاني به جاي مانده از آن دوران نيز به روشني نشان مي دهد، جايي كه بسياري از اقوام سبك فرهنگي و هنري بومي خود را داشتند، سبك فرهنگي و هنري ايران زمين چيزي نبود جز امتزاجي از اقوام و ملل مختلف در زير يك چتر. به عبارتي دقيق تر، هويت ايراني چيزي نبود مگر امتزاجي از هويت اقوام مختلف كه قادر بودند در كنار هم زندگي كنند و حتي توليدات و آفرينش ها فرهنگي و هنري اي را به وجود آورند كه حاصل كار مشترك شان بود.

اينك به زبان هاي محلي و بومي در بسياري از برنامه هاي تلويزيوني و راديويي استان هاي مختلف صحبت مي شود و برخلاف بسياري از كشورها، ممنوع نيست و مهمتر از آن رسانه هاي استاني به تريبوني براي انعكاس افكار عمومي محلي و نقد و پاسخگويي مسؤولان استاني و محلي بدل شده است. البته بايد براي حفظ و پاسداري از اين زبان هاي محلي در عصر جهاني شدن، برنامه هاي حساب شده و سازمان يافته تري صورت گيرد؛ مثلاً ورود اين زبان هاي محلي در برنامه هاي درسي و آموزشي هر يك از اقوام  در استان ها مي تواند در دستور كار قرار گيرد. در خصوص اجازه ظهور اديان مختلف كه قضيه بسيار حساس تر است و برخلاف بسياري از اديان كه دين هاي ديگر را قبول ندارند، در قرآن به صراحت اديان ديگر مشروعيت دارند و دين اسلام رسالت خود را در تداوم رسالت بسياري از آن ها مي بيند و در قرآن تحت عنوان اهل كتاب مشروعيت دارند؛ از اين روي وظيفه ما در اين خصوص خطيرتر است و ناديده گرفتن يا تبعيض نسبت به اديان ديگر عدول از آيات مصرح قرآني بوده و خود عملي ضد ديني است. چنين ويژگي و ظرفيتي در دين اسلام توان بالقوه بسياري به ما مي بخشد تا علاوه بر سطح نظري در سطح عملي نيز نمونه اي موفق از همزيستي اديان و مذاهب مختلف را در كشورمان، نوعي مثالي براي ساير كشورهاي منطقه سازيم. در همه زمينه هاي مذكور ما نبايد به وضع موجود اكتفاء كنيم و مي بايست راهكارهاي متعددي را براي بهتر شدن شرايط قومي، زباني، نژادي، ديني و مذهبي در نقاط مختلف كشورمان جستجو كرده و در اين راه همت گماريم؛ به خصوص كه بر برخي از زمينه ها، نقدهايي جدي نيز وارد است.

 

استراتژي هاي ملي و فراملي‌1

ساختار فرهنگى هويت ملى و جوامع منطقه‏اى در آمايش سرزمين

 در فرايند توسعه درازمدت، بهره بردارى بهينه از تمامى منابع سرزمين، پيوستگى‏هاى متقابل بين مناطق و جوامع ساكن در آن ها را عمق خواهد بخشيد. حفظ و تقويت ساختارهاى فرهنگى هر منطقه از يكسو و تلاش در بسط و گسترش فرهنگ ملى در پهنه سرزمين به طور همزمان و بدون تبعيض، در مجموع به تقويت ساختار فرهنگى هويت مى‏انجامد و زمينه مطمئنى براى پايدارى فرهنگى و هويتى در فرايند جهانى شدن به وجود خواهد آورد. در صورتى كه اطلاعات و تحليل هاى آن مبتنى بر مطالعات و تحقيقات علمى از يك طرف و شناخت فرهنگ بومى و محلى از سويى ديگر بوده و برنامه‏ريزي ها نيز بر طبق آن تحقيقات، تجارب و فراتحليل هاى برخاسته از آن ها باشد. در اين راه مي بايست جوامع منطقه اي با انواع ويژگي هاي فرهنگي و اجتماعي، جغرافيايي و تاريخي، نژادي و قومي، زباني و گويشي، ديني و مذهبي و غيره بررسي و هر گونه برنامه ريزي و ساماندهي با توجه به آن ها صورت گيرد. بايد بدنبال فضاسازي حساب شده اي گشت كه بدون پاره پاره شدن كشور، اقوام و اديان مختلف بتوانند از رضايت نسبي در كشور برخوردار بوده و خود را بخشي از هويت ايران زمين بدانند و به خواست هاي تجزيه طلبانه به عنوان تنها راه حل متوسل نشوند.

 

آمايش5

آمايش‌ سرزمين‌ و جغرافياي‌ فرهنگي‌

با نظري‌ به‌ برنامه‌هاي‌ توسعه‌ در كشور ما مي‌توان‌ دريافت‌ كه‌ به‌ ابعاد جغرافيايي‌ فرهنگ‌ كم‌ توجهي ‌شده‌ است‌. شايد يك‌ دليل‌ موجه‌ آن‌، محتواي‌ جغرافياي‌ فرهنگي‌ است‌ كه‌ در قالب‌ برنامه‌ريزي‌هاي‌ كوتاه‌ مدت‌ و حتي‌ ميان‌ مدت‌ نمي‌گنجد و تحقيقات‌ دامنه‌داري‌ را در قالب‌ برنامه‌ريزي‌هاي ‌بلندمدت‌ طلب‌ مي‌كند. در بخش‌ اهداف‌ بلندمدت‌ آمايش‌ كه‌ علاوه‌ بر فرهنگ‌ عمومي‌، به‌ جوامع ‌منطقه‌اي‌ و فرهنگ هاي‌ بومي‌ و پراكندگي‌هاي‌ آن‌ در سرزمين‌ ايران‌ و هم‌ چنين‌ به‌ زبان‌، دين‌ و قوميت ‌مناطق‌ مختلف‌ پرداخته‌ مي‌شود، چنان‌ تحقيقات‌ و برنامه‌هايي‌ ضروري‌ خواهند بود.

 

آمايش4

موزاييك‌ انساني‌

جغرافياي‌ انساني‌، جغرافياي‌ اجتماعي‌ و جغرافياي‌ فرهنگي‌ سه‌ رويكرد اساسي‌ هستند كه‌ به ‌بررسي‌ روابط انسان‌ و گروه هاي‌ انساني‌ با محيط مي‌پردازند. در مطالعات‌ و به‌ خصوص ‌برنامه‌ريزي هاي‌ اجتماعي‌ و فرهنگي‌ در جوامع‌ مختلف‌، پرداختن‌ به‌ چنين‌ رويكردهايي‌ اساسي‌ است ‌و بسياري‌ از كشورها در برنامه‌ريزي هاي‌ فرهنگي‌ و برنامه‌هاي‌ توسعه‌ خود از مطالعات‌ مربوط به‌ آن‌ بهره‌ مي‌برند. در ادبيات‌ جغرافيايي‌ ايران‌، طي‌ پنجاه‌ سال‌ گذشته‌ مفاهيم‌، روش ها و اصول‌ جغرافياي ‌انساني‌، اغلب‌ به‌ شكلي‌ بدون‌ انسجام‌ مطرح‌ شده‌ و جغرافياي‌ اجتماعي‌ و فرهنگي‌ نيز بسيار جسته ‌و گريخته‌ بيان‌ شده‌ و نه‌ تنها در برنامه‌ ريزي هاي‌ كشور، بلكه‌ در فضاي‌ آكادميك‌ كشور نيز جاي‌ خالي‌آن‌ بسيار محسوس‌ است.‌ از اين‌ روي ‌دست‌يابي‌ به‌ موزاييكي‌ انساني‌ بر طبق‌ مطالعات‌ متعدد و تكميلي‌ آن ها ضروري‌ است.

 

آمايش3

جغرافياي‌ فرهنگي‌

اصطلاح‌ جغرافياي‌ فرهنگي‌ بيش‌ از آن‌ كه‌ به‌ محيط زيست‌ انسان‌ معطوف‌ باشد، تكيه‌ بر فرهنگ هاي ‌انساني‌ دارد. جغرافياي ‌فرهنگي‌ مطالعه‌ تغييرات‌ فضايي‌ گروه‌هاي‌ فرهنگي‌ و عملكرد فضايي‌ جامعه‌ را پوشش‌ مي‌دهد. بدين‌ ترتيب‌ جغرافياي‌ فرهنگي‌ بر توصيف‌ و تجزيه‌ و تحليل‌ نحوه‌ تفاوت ها و يكساني‌ در زبان‌، دين‌، اقتصاد، حكومت‌ و ديگر پديده‌هاي‌ فرهنگي‌ از مكاني‌ به‌ مكاني‌ ديگر تكيه‌ دارد. نظر به‌ اين‌ كه ‌فرهنگ‌ها توسط گروه‌هاي‌ انساني‌ تشكيل‌ مي‌شوند، از اين‌ روي‌ جغرافياي‌ فرهنگي‌ نيز الزاماً انسان ها را به‌ صورت‌ گروهي‌ و تجمعي‌ مد نظر قرار مي‌دهد.

در جغرافياي‌ فرهنگي‌ به‌ موضوع هاي‌ مهم‌ ناحيه‌ فرهنگي‌، پخش‌ فرهنگي‌، اكولوژي‌ فرهنگي‌، در هم ‌تنيدگي‌ و چشم‌ انداز فرهنگي‌ پرداخته‌ مي‌ شود. در برنامه‌ ريزي ها، ناحيه‌ فرهنگي‌ به‌ تفاوت ها و تشابهات‌ فرهنگي‌ مناطق‌ مختلف‌ نظر دارد. پخش‌ فرهنگي‌ به‌ ما كمك‌ مي‌كند. جنبه‌هاي‌ پويا و در تغيير فرهنگي‌ و گسترش‌ آن‌ را بشناسيم‌. اكولوژي‌ فرهنگي‌ به‌ روابط پيچيده‌ انسان‌ با زيست‌ بوم ‌مي‌پردازد. با در هم‌ تنيدگي‌ فرهنگي‌ مي‌توانيم‌ دريابيم‌ كه‌ بسياري‌ از وجوه‌ فرهنگي‌ ار كه‌ به‌ گونه‌اي ‌مجزا مطالعه‌ مي‌كنيم‌، در دنياي‌ واقعي‌ كاملاً متمايز از هم‌ نيستند و از در هم‌ تنيدگي‌ برخوردارند، با وجود آن كه‌ مي‌توان‌ به‌ شكل‌ يك‌ كل‌ به‌ آن‌ درهم‌ تنيدگي ها نگريست‌ و خلاصه‌ چشم‌ انداز فرهنگي‌ به ‌آن ها ابعاد نمادين‌ فرهنگي‌ مي‌بخشد و امكان‌ تفسير شان را در برنامه‌ريزي‌ فراهم‌ مي‌آورد.
 

آمايش 2

زيست‌بوم‌ و روابط انساني‌

 انسان ها در محيط هاي‌ طبيعي‌ و اجتماعي‌ مختلفي‌ زندگي‌ مي‌كنند و آنچه‌ فرهنگ‌ آن ها را مي‌سازد، تحت‌ تأثير هر دو عامل‌ محيط طبيعي‌ و اجتماعي‌ است‌ و هر گونه‌ بررسي‌ ريشه‌اي‌ در فرهنگ‌ مستلزم ‌در نظر گرفتن‌ آن هاست‌. محيط طبيعي‌ و اجتماعي‌ نه‌ تنها بر انسان‌ تأثير مي‌گذارند، بلكه‌ همديگر را نيز متأثر مي‌سازند. محيط طبيعي‌ انسان‌ كه‌ مردم‌ هر سرزميني‌، زندگي‌ خود را از آن‌ گرفته‌ و بر آن‌ هويدا مي‌سازند، زيست‌بوم‌ آنان‌ را مي‌سازد. زيست‌بوم‌ شامل‌ اشياء، منابع‌، جغرافياي‌ محيط و روش هاي ‌است‌ كه‌ فرد با آن ها زندگي‌ مي‌كند و بقاء مي‌يابد. اگر بخواهيم‌ جايگاه‌ زيست‌بوم‌، فرهنگ‌ و ساير روابط و خصايص‌ انساني‌ را مشخص‌ سازيم‌ به‌ الگوي‌ ذيل‌ دست‌ خواهيم‌ يافت‌: زيست‌بوم‌ -----فرهنگ‌ ----- جامعه‌پذيري‌ ----- شخصيت‌ ----- رفتار.

از اين‌ روي‌ ضروري‌ است‌ تا در مطالعات‌ و برنامه‌ريزي هاي‌ فرهنگي‌ ارتباط و تعاملات‌ آن ها را با يكديگردر نظر آوريم‌.آن‌ هنگامي‌ اساسي‌ مي‌نمايد كه‌ دريابيم‌، بزرگترين‌ و گسترده‌ترين‌ برنامه‌ريزي ها در كشورهاي‌ مختلف‌ از آن‌ روي‌ با شكست‌ مواجه‌ شد، كه‌ برنامه‌ و تجويزهاي‌ آنان‌ بدون‌ توجه‌ به‌ شرايط طبيعي‌ و اجتماعي‌ محلي‌ و ارتباط بين‌ رفتارها و زيست‌بوم‌ مناطق‌ مختلف‌ و محلي‌ تنظيم‌ شده‌ بود.

 

آمايش 1

توسعه‌ انساني‌ و آمايش‌ سرزمين‌

 در برنامه‌ آمايش‌ سرزمين‌، ما با سه‌ پروسه‌ رابطه‌ انسان‌، فضا و فعاليت‌ روبرو هستيم‌. با اين‌ كه‌ هيچ‌ بخشي‌ از فرايند توسعه‌ نبايد جداي‌ از ساير بخش ها تحقق‌ يابد، ولي‌ در بخش‌ توسعه‌ اجتماعي‌ و فرهنگي‌، بيش‌ از هر چيز بر "توسعه‌ انساني‌" تأكيد شده‌ است‌. چرا كه‌ انسان‌ است‌ كه‌ محور چنان ‌توسعه‌اي‌ قرار مي‌گيرد. آن‌ تمامي‌ فرايندهاي‌ پيشين‌ انساني‌ را مي‌بايست‌ دگرگون‌ ساخته‌ و توسعه ‌بخشد. نخست‌ رابطه‌ انسان‌ با طبيعت‌ كه‌ به‌ بر طرف‌ ساختن‌ نيازهاي‌ زيستي‌ با حفظ زيست‌ بوم‌، محيط زيست‌ و ميراث‌هاي‌ طبيعي‌ به‌ جا مانده‌ براي‌ ما منتهي‌ شود. دوم‌ رابطه‌ انسان‌ با انسان‌ كه‌ مشخصاً به‌ فرهنگ‌ و مسايل‌ اجتماعي‌ و نهادها و سازمان هاي‌ اجتماعي‌ مربوط مي‌شود. و خلاصه رابطه‌ انسان‌ با خود، كه‌ به‌ توانايي‌هاي‌ خلاقه‌ انساني‌، آزادي‌ و ارزش ها و هنجارهاي‌ معنوي‌ از يك ‌سوي‌ و نيازها و حقوق‌ انساني‌ از ديگر سوي‌ مربوط شده‌ كه‌ در نهايت‌ به‌ خودآگاهي‌ منتهي‌ مي‌شود. آن‌ هنگامي‌ خواهد بود كه‌ انسان‌ فاعل‌ پديد آورنده‌ هر توسعه‌، محتواي‌ تحول‌ يافته‌ و آفريده‌ طي‌ توسعه‌ و غايت‌ مقصود آن‌ باشد.

 

 

نظريات توسعه اجتماعي و فرهنگي 4

عامل‌ شرايط اجتماعي‌ ـ فرهنگي‌ در توسعه‌

نتايج‌ برنامه‌هايي‌ از توسعه‌ در كشورهاي‌ جهان‌ سوم‌ از جمله‌ كشورمان‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ توجه‌ به‌ رشد و نوگرايي‌، به‌ جاي‌ عوامل‌ و متغيرهاي‌ اجتماعي‌ ـ فرهنگي‌ از عمده‌ترين‌ دلايل‌ عدم‌ موفقيت‌ اين ‌برنامه‌ها است‌ و نظرياتي‌ كه‌ تنها به‌ متغيرهاي‌ اقتصادي‌ و توليدي‌ توجه‌ داشت‌، به‌ همان‌ اهدافي دست‌ نيافت‌ كه‌ پيش‌ از آن‌ در كشورهاي‌ پيشرفته‌ و غربي‌ تحقق‌ يافته‌ بود. كارايي‌ متغيرهايي‌ از اقتصاد غربي‌ براي‌ جوامع‌ جهان‌ سوم‌ به‌ دقت‌ بررسي‌ و تحقيق‌ نشده‌ بود و اهميت‌ عوامل‌ اجتماعي‌ ـ فرهنگي‌ اين‌ جوامع‌ يا ناديده‌ گرفته‌ شده‌ بود و يا تمايزش‌ با شرايط اجتماعي‌ ـ فرهنگي‌ جوامع‌ غربي ‌مورد سنجش‌ قرار نگرفته‌ بود. لازم‌ است‌ تا علاوه‌ بر تعاريف‌ جديدي‌ از توسعه‌ (جايگزيني‌ توسعه‌ به‌جاي‌ رشد) بر اساس‌ الگوي‌ كلان‌ توسعه‌ در كشورهاي‌ جهان‌ سوم‌، عوامل‌ و متغيرهاي‌ اجتماعي‌ ـ فرهنگي‌ اين‌ جوامع‌ نيز در الگوي‌ كلان‌ و برنامه‌هاي‌ توسعه‌ لحاظ گردد و توسعه‌ در اين‌ جوامع‌ در خدمت‌ نيازها، علايق‌، شرايط، امكانات‌ و اهداف‌ موجود در كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌، تعديل‌ يافته‌ و سوق‌ داده‌ شود.

نظريات توسعه اجتماعي و فرهنگي 3

فرهنگ‌، ابزار و غايت‌ توسعه‌


اكنون‌ نظريه‌پردازان‌ و برنامه‌ريزان‌ توسعه‌ در سطح‌ جهان‌ به‌ اين‌ واقعيت‌ پي‌ برده‌اند كه‌ شاخص هاي ‌مادي‌ پيشرفت‌ به‌ هيچ‌ روي‌ امكان‌ ارزيابي‌ درجه‌ آسايش‌ و شكوفايي‌ انسان ها را نمي‌دهد و بايد علاوه ‌بر آن ها، معيارهاي‌ ديگري‌ ابداع‌ كرد؛ معيارهايي‌ همچون‌ مفهوم‌ توسعه‌ انساني‌ كه‌ ملاحظه‌هاي ‌ديگري‌ را همچون‌ ارزش هاي‌ والاي‌ انساني‌ و اهدافي‌ كه‌ در جوششي‌ اجتماعي‌ و فرهنگي‌ به‌ زندگي ‌انسان ها معنا بخشد. پرداختن‌ به‌ اين‌ موضوع‌ نياز به‌ نگاهي‌ ژرف‌تر و تأملي‌ افزون‌تر دارد. اگر بپذيريم‌ كه‌ انسان ها از آن‌ روي‌ براي‌ كالاها و خدمات‌ (حتي‌ نوع‌ اجتماعي‌ و فرهنگي‌ آن‌) ارزش‌ قايل‌ هستند كه‌ كالاها و خدمات‌ به‌ آنان‌ امكان‌ مي‌دهد تا آن‌ طور كه‌ مي‌خواهند زندگي‌ كنند، اين‌ امر به‌ ناگزير به ‌فرهنگ‌ و اوضاع‌ اجتماعي‌شان‌ برمي‌گردد. به‌ بيان‌ ديگر، ما با چنين‌ روندي‌ به‌ نقش‌ كاركردي‌ فرهنگ‌ پي‌ مي‌بريم‌. اما نكته‌ در اين‌ نقطه‌ به‌ پايان‌ نمي‌رسد. گر چه‌ فرهنگ‌ كاركردي‌ ابزاري‌ در توسعه‌ دارد، اما كاركرد آن‌ به‌ همين‌ جا خلاصه‌ نمي‌شود. چرا كه‌ علاوه‌ بر آن‌ فرهنگ‌ الهام‌ بخش‌ هدف هايي‌ است‌ كه‌ به ‌زندگي‌مان‌ معنا مي‌بخشد. اين‌ ماهيت‌ دوگانه‌ فرهنگ‌ نه‌ تنها موجب‌ رشد اقتصادي‌ مي‌شود، بلكه‌ به ‌هدف هاي‌ ديگري‌ همچون‌ حفاظت‌ از محيط زيست‌، حفظ انسجام‌ اجتماعي‌ و ارتقاي‌ ارزش ها و نهادهاي‌ دموكراتيك‌ ياري‌ مي‌رساند. آن‌ به‌ ما خواهد آموخت‌ كه‌ فرهنگ‌ در بسياري‌ از موارد راه ‌رسيدن‌ به‌ اهداف‌ ديگر توسعه‌ است‌. اما اگر از خود بپرسيم‌ كه‌ چرا آرزوي‌ تحقق‌ آن‌ اهداف‌ را داريم‌، آن گاه‌ به‌ ماهيت‌ ديگر فرهنگ‌ پي‌ خواهيم‌ برد. به‌ بيان‌ ديگر، در مي‌يابيم‌ كه‌ فرهنگ‌ نه‌ تنها ابزار رسيدن‌ به‌ هدف هايمان‌ است‌، بلكه‌ مهمتر از آن‌، بنياد هويتي‌ و معنايي‌ تمامي‌ آرزوها و اهداف‌ زندگي ‌انسان‌ نيز هست‌.

 

نظريات توسعه اجتماعي و فرهنگي 2

محدوديت هاي‌ نگرش هاي‌ توسعه‌ فرهنگي‌

هر يك‌ از ديدگاه هاي‌ فوق‌ به‌ بخشي‌ از ماهيت‌ فرهنگ‌ عطف‌ مي‌كردند و دستاوردهايي‌ را به‌ بار مي‌آوردند و چيزهايي‌ را ناديده‌ مي‌گرفتند. ديدگاه‌ عملياتي‌ به‌ فرهنگ‌ امكان‌ آن‌ را فراهم‌ مي‌ساخت‌ كه‌ به‌ جاي‌ شعارهاي‌ فيلسوفانه‌ و روشنفكرانه‌ در راه‌ عملي‌ تغيير و توسعه‌ فرهنگي‌ و بهبود وضع ‌مردم‌ كاري‌ صورت‌ گيرد، ولي‌ بيشتر جنبه‌هاي‌ مصرفي‌ و مادي‌ آن‌ به‌ جاي‌ ابعاد اصيل‌ معنويش ‌بنشيند. در حالي‌ ديدگاهي‌ كه‌ فرهنگ‌ را غايت‌ توسعه‌ و ارزش هاي‌ والاي‌ انساني‌ مي‌دانست‌، آنقدر آرماني‌ بود كه‌ نه‌ تنها عملاً تغييري‌ را در برنامه‌هاي‌ توسعه‌ پديد نمي‌آورد، بلكه‌ موجب‌ مي‌شد كه‌ با بي‌توجه‌اي‌ به‌ ابعاد مادي‌ و ملموس‌ فرهنگي‌ و شكست‌ برنامه‌هاي‌ غيرعملي‌، افكار عمومي‌ را به ‌شكل‌ افراطي‌ نسبت‌ به‌ ديدگاه‌ غايت‌ فرهنگي‌ بدبين‌ كرده‌ و موجبات‌ سوق‌ بيشتر به‌ تفكر ابزاري ‌فرهنگ‌ را فراهم‌ آورد. بخش‌ بزرگي‌ از اهميت‌ برنامه‌ريزي‌ فرهنگي‌ به‌ همين‌ ظرافت‌ نگاه‌ و عمق ‌عملي‌ است‌ كه‌ بايد هر دو وجه‌ متناقض‌ و در عين‌ حال‌ با اهميت‌ هويت‌ فرهنگ‌ را مدنظر قرار دهد. رويكردي‌ دوگانه‌ به‌ فرهنگ‌ مقدور نخواهد بود مگر اين‌ كه‌ طرح‌ مسئله‌ و پرسش هاي‌ اساسي‌ هر يك‌ راشناخته‌ و مطرح‌ سازيم‌. چرا بايد نه‌ تنها به‌ هر ملت‌، بلكه‌ هر شخصي‌ در دنياي‌ امروز فرصت‌ داد تا در نحوه‌ مشاركت‌ در توسعه‌، خود گزينشگر باشد؟ به‌ چه‌ سبب‌ هر جامعه‌اي‌ بايد به‌ شيوه‌ خود به ‌توسعه‌ مطلوبش‌ دست‌ يابد؟ چرا ضروري‌ است‌ تا در عين‌ توسعه‌ اقتصادي‌ و يكسان‌سازي‌ زندگي ‌مادي‌ در سطح‌ جهان‌، غناي‌ ميراث‌ هر تمدن‌ و فرهنگي‌ را در عين‌ گوناگوني‌شان‌ بپذيريم‌؟

 

نظريات‌ توسعه‌ اجتماعي‌ و فرهنگي‌1

 

توجه‌ به‌ عوامل‌ اجتماعي‌ و فرهنگي‌ در توسعه

 

به‌ سبب‌ برخي‌ از كاستي ها و عدم‌ موفقيت‌ در برنامه‌هاي‌ توسعه‌ در جوامع‌ در حال‌ توسعه‌، نگرشي‌ عمومي‌ در ميان‌ برنامه‌ريزان‌ و سياست‌گذاران‌ شكل‌ گرفت‌ كه‌ علاوه‌ بر عوامل‌ و متغيرهاي‌ اقتصادي‌، شرايط و متغيرهاي‌ اجتماعي‌ و فرهنگي‌ را نيز از عوامل‌ موثر در توسعه‌ و مورد نياز براي‌ برنامه‌ريزي‌ مي‌دانند. برنامه‌ريزاني‌ كه‌ نگاهي‌ كلان‌تر از تفكر عملياتي‌ و اجرايي‌ داشتند، متوجه‌ شدند كه‌ فرهنگ ‌از ماهيتي‌ بيش‌ از يك‌ نقش‌ مكمل‌ در توسعه‌ برخوردارست‌. آن ها دريافتند كه‌ مطالعه‌ توسعه‌ بدون ‌توجه‌ به‌ بافت‌ انساني‌ و فرهنگي‌، چيزي‌ جز يك‌ رشد بدون‌ روح‌ نيست‌، حال‌ آن‌ كه‌ توسعه‌ اقتصادي‌ كاملاً شكوفا و متعادل‌، بخشي‌ از فرهنگ‌ يك‌ ملت‌ است‌. آن ها براي‌ فرهنگ‌ جايگاهي‌ بيش‌ از يك‌ نقش‌ مكمل‌ در توسعه‌ قائل‌ بودند. اين‌ گامي‌ مهم‌ در تشخيص‌ جايگاه‌ اجتماعي‌ و فرهنگي‌ در توسعه‌ جوامع‌ بود. ولي‌ آن‌ هرگز در همان‌ سطح‌ باقي‌ نماند. نظريه‌پردازان‌ اجتماعي‌ و فرهنگي‌ اذعان‌ داشتند كه‌ به‌ فرهنگ‌، نه‌ به‌ عنوان‌ ابزاري‌ صرف‌ در راه‌ تحقق‌ اهداف‌ اقتصادي‌ و سياسي‌ نگريست‌، بلكه‌ بايد آن‌ را هدف‌ غايي‌ توسعه‌ شمرد. مسئله‌ اصلي‌اي‌ كه‌ مطرح‌ شده‌ اين‌ بود كه‌ آيا بايد به‌ فرهنگ‌ براي ‌توسعه‌ انديشيد يا توسعه‌ براي‌ فرهنگ‌؟!

جامعه مدنی2

جامعه‌ مدني‌ و اركان‌ آن‌

 

جامعه‌ مدني‌ آن‌ گونه‌ كه‌ متقدمين‌ آن‌ تبيين‌ كرده‌اند، حاصل‌ پيدايش‌ افرادي‌ است‌ كه ‌آزادانه‌ مي‌توانند در پي‌ منافع‌ شخصي‌ خود باشند و تا هنگامي‌ كه‌ در باورها، نگرش ها ورفتارها در حوزه‌ فرد قرار دارند، هيچ‌ كس‌ حق‌ آن‌ را ندارد كه‌ آنان‌ را از اين‌ حق‌ باز دارد. از اين‌ روي‌ هر كس‌ در پي‌ آن‌ است‌ تا غايتي‌ براي‌ خويشتن‌ بيابد، ولي‌ بدين‌ سان‌ هر كس‌ يكسره‌ وابسته‌ به‌ ديگران‌ مي‌شود. زيرا بي‌آنان‌ وسيله‌اي‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ اهداف‌ خود نمي‌يابد. پس‌ بدين‌ طريق‌ همه‌ افراد به‌ يكديگر وابستگي‌ پيدا مي‌كنند. بدين‌ جامعه‌ مبتني ‌بر وابستگي‌ افراد در جهت‌ منافع‌ شخصي‌شان‌ (نه‌ منافع‌ عمومي‌) جامعه‌ مدني‌ گفته‌اند.

امروزه‌ كه‌ بر مطالعات‌ حوزه‌ جامعه‌ مدني‌ افزوده‌ شده‌ است‌، خصايصي‌ ديگر و معلوماتي‌ تخصصي‌تر و واقع‌بينانه‌تر از جامعه‌ مدني‌ بدست‌ آمده‌ است‌. از جمله‌ اينكه‌ در جامعه ‌مدني‌ افراد جملگي‌ به‌ مثابه‌ شهروند هستند. بدين‌ معني‌ كه‌ از حقوق‌ يكسان‌ و فرصت‌ ومجالي‌ كافي‌ و مساوي‌ برخوردارند تا دريابند چه‌ گزينش ها، اهداف‌ و راه هايي‌ مصالح‌ آن ها را تأمين‌ مي‌كند .هر شهروندي خود حق‌ صلاحيت‌ تعيين‌ و تشخيص ‌مصلحت‌ خويش‌ را دارد. هر يك‌ از شهروندان‌ در جامعه‌ مدني‌ مطمئن‌ باشد كه‌ داوري‌ او و رأي‌ او در تصميم‌ گيري هاي‌ مهم‌ جمعي‌، در روي‌ كار آمدن‌ دولت ها يا كنار رفتن‌ شان‌ و يا برخط مشي‌ شان‌ موثر است‌. اگر حقوق‌ افراد را به‌ حوزه‌ خصوصي‌ و عمومي‌ تقسيم‌ كنيم‌، جامعه‌ مدني‌ مدافع‌ حقوق‌ خصوصي‌ افراد، و دولت‌ مدافع‌ حقوق‌ عمومي‌ جامعه‌ است‌ . بدين‌ منظور مي‌تواند تشكل هايي‌ داوطلبانه‌ براي‌ حفظ حقوق‌ خود تشكيل‌ شوند.

جامعه‌ مدني‌ در دنياي‌ امروز بدان‌ معناست‌ كه‌ مي‌بايست‌ كانون هاي‌ مستقل‌ بسياري‌ در جامعه‌ باشد كه‌ به‌ امر سازمان‌ دادن‌ به‌ خود بپردازند تا از طريق‌ آن ها مردم‌ بتوانند براي‌ حل ‌مشكلات‌ خويش‌ به‌ طور جمعي‌ فعاليت‌ كنند و اين‌ مراكز بتوانند به‌ مثابه‌ كانال هاي‌ افكارعمومي‌ عمل‌ كنند. جامعه‌ مدني‌ نياز به‌ انواع‌ گوناگوني‌ از انجمن ها، تشكل ها، نهادها و موسساتي‌ اجتماعي‌ دارد كه‌ مستقل‌ از دولت‌ سازمان‌ يافته‌ باشند. تنها در اين‌ صورت‌ است ‌كه‌ جامعه‌ عملاً مقاومت‌ در مقابل‌ فرمانروايي‌هاي‌ دلبخواه‌ را مي‌يابد .

اركان‌ جامعه‌ مدني‌ در ابعاد اجتماعي‌ و فرهنگي‌ آن‌ به‌ قرار ذيل‌ است‌: الف‌ ـ وسائل‌ ارتباط جمعي‌ مستقل‌. ب‌ ـ نيروهاي‌ متخصصي‌ در تمامي‌ زمينه‌هاي‌ علمي‌ و فني‌ كه‌ در اداره ‌دولت‌ و جامعه‌ مشاركت‌ داشته‌ باشند. ج‌ ـ شبكه‌هايي‌ فعال‌ و مفيد از گروه‌هايي‌ سازمان ‌يافته‌ داوطلبانه‌ كه‌ به‌ خصوص‌ در زمينه‌هاي‌ اجتماعي‌ و فرهنگي‌ مشاركت‌ داشته‌ و از طريق‌ مردم‌ اداره‌ و هدايت‌ شوند. اما مسئله‌ از آن‌ هم‌ حساس تر است‌. اگر جداي‌ از دولت‌، بقيه‌ جامعه‌ بر مبناي‌ اقتدار فردي‌ اداره‌ شود، دموكراسي‌ در سطح‌ كشور ريشه‌ چنداني ‌نخواهد يافت‌. اگر مردم‌ به‌ خودكامگي‌ در خانواده‌، مدرسه‌ و مراكز ديني‌ عادت‌ كرده‌ باشند و اگر تجربه‌اي‌ در متشكل‌ ساختن‌ خود يا اتخاذ تصميم‌ مشترك‌ در محل‌ كار، محله‌ و تشكل هاي‌ داوطلبانه‌ نداشته‌ باشند، كمتر احتمال‌ دارد كه‌ شهروندان‌ فعالي‌ باشند يا در مورد وضعيت‌ كلي‌ جامعه‌ خود احساس‌ مسئوليت‌ كنند.

 

جامعه مدنی1

تغييرات‌ و حق‌ انتخاب‌ مردم‌

 

تجربه‌ توسعه‌ در كشور ما نشان‌ مي‌دهد كه‌ به‌ صرف‌ تكرار مداوم‌ اهداف‌ و برنامه‌ها و اعلام‌ آن‌ توسط رسانه‌هاي‌ گروهي‌ و اطلاع‌ رساني‌ به‌ مردم‌ نمي‌توان‌ به‌ توسعه‌ دست‌ يافت‌. تغييراجتماعي‌ روندي‌ مكانيكي‌ نيست‌ كه‌ در آن‌ افراد جامعه‌، منفرد و به‌ صرف‌ معلومات‌ جديد تصميم‌ گرفته‌ و تغيير رفتار دهند. ساختار اجتماعي‌ و بافت‌ فرهنگي‌ افراد هم‌ بر تصميم هايشان‌ مبني‌ بر پذيرش‌ ايده‌ها و اطلاعات‌ نو، و هم‌ بر تغيير رفتار و الگوي‌ مألوف‌ خود بر حسب‌ ايده‌هاي‌ نو تأثيري‌ تعيين‌ كننده‌ دارند. قضيه‌ هنگامي‌ مهمتر جلوه ‌مي‌كند كه‌ دريابيم‌، مردم‌ هرگز در حد ابزاري‌ براي‌ توسعه‌ نبايد تقليل‌ يابند، بلكه‌ آن ها همان ‌كساني‌ هستند كه‌ توسعه‌ براي‌ آن ها و از طريق‌ آن ها انجام‌ شود. به‌ بيان‌ ديگر از يك‌ طرف ‌مردمي‌ كه‌ از اطلاعات‌ جديد آگاه‌ شده‌اند، حق‌ دارند كه‌ بر حسب‌ الگوي‌ تعامل‌ و علايق ‌اجتماعي‌شان‌ در تغيير رفتار و انتقال‌ موضوعها به‌ ساير افراد، تصميم‌ گيرند و از طرف ‌ديگر، آن ها تنها وسايلي‌ براي‌ توسعه‌ نيستند، بلكه‌ توسعه‌ با تفكر ايشان و براي‌ آن ها تحقق‌يافتني‌ و معنادار خواهد بود. از اين‌ روي‌ توسعه‌ و برنامه‌هاي‌ آن‌ تزريقي‌ نيست‌، بلكه‌ تغذيه‌ شدني‌ است‌ و انتخاب‌ نهايي‌ آن‌ نيز به‌ مردمي‌ برمي‌گردد كه‌ در مورد تغيير رفتار در الگوهاي ‌مألوف‌ خود حق‌ انتخاب‌ دارند. اين‌ حق‌ انتخاب‌ همان‌ مبناي‌ جامعه‌ مدني‌ است‌ كه‌ تحقق ‌اهداف‌ يك‌ جامعه‌ را با افراد و از طريق‌ آن ها مقدور مي‌سازد. اما چگونگي‌ تحقق‌ آن‌ به‌ ساختارهاي‌ اجتماعي‌ جوامع‌ از جمله‌ جامعه‌ ما مربوط مي‌شوند. جامعه‌اي‌ كه‌ درصدد نيل‌ به‌ جامعه‌ مدني‌ است‌، هم‌ مي‌بايست‌ تصويري‌ روشن‌ از اهداف‌ نظري‌ و عملي ‌موردنظر داشته‌ باشد و هم‌ بايد از شرايط كنوني‌ خود براي‌ رسيدن‌ به‌ جامعه‌ مدني‌ آگاهي ‌داشته‌ باشد. بنابراين‌ ضروري‌ است‌ تا ابتدا از زمينه‌اي‌ كه‌ تمامي‌ متغيرهاي‌ فوق‌ بر بستر آن ‌شكل‌ مي‌گيرد، تصويري‌ روشن‌ و تحليلي‌ منظم‌ داشته‌ باشيم‌.

 

آموزش5

آموزش‌ ضرورت‌ نيل‌ به‌ اهداف‌ برنامه‌

 

در برنامه‌هاي‌ توسعه‌ ميان‌ مدت‌ در كشور ما، بسياري‌ از كاستي ها و محدوديت ها به‌ عنوان‌علل‌ عدم‌ دستيابي‌ به‌ اهداف‌ ذكر شده‌ است‌. محدوديت ها و تنگناها با آن‌ كه‌ واقعيت‌ داشته ‌و شناسايي‌ و منظورشان‌ از ضرورت هاي‌ برنامه‌هاست‌، اما آنها هرگز نمي‌توانند دليلي‌ كافي ‌براي‌ عدم‌ موفقيت‌ برنامه‌ها باشند. چرا كه‌ چنان‌ تنگناهايي‌ در هر برنامه‌ توسعه‌اي ‌موجودند و برنامه‌ نيز با درك‌ تمامي‌ ضروريت ها و محدوديت ها درصدد است‌ تا موفقيت‌ در كسب‌ اهداف‌ را مقدور سازد. مروجين‌، مسئولان‌ اجرايي‌، مديران‌ و برنامه‌ريزان‌ در كلاس هاي‌ آموزشي‌ مي‌بايست‌ به‌ خوبي‌ تعليم‌ داده‌ شوند كه‌ وظيفه‌ آن هاست‌ تا با وجود تمامي‌ مشكلات‌ بر تنگناها غلبه‌ كرده‌ و اهداف‌ برنامه‌ را تعقيب‌ نمايند. آن ها بايد وظايف شان‌را در چارچوب‌ اهداف‌ برنامه‌ و نيازهاي‌ محلي‌، علايق‌ سياسي‌ و رفاه‌ اجتماعي‌، الزامات ‌ديوانسالاري‌ و انتظارات‌ جامعه‌ و خلاصه‌ برنامه‌هاي‌ بلندپروازانه‌ و منابع‌ ناكافي‌ به‌ انجام ‌رسانند. تنگناها و محدوديت هاي‌ ذكر شده‌ در برنامه‌ها به‌ سبب‌ اين‌ كه‌ توجيهي‌ بر عملي‌نكردن‌ برنامه‌هاي‌ توسعه‌ باشند در برنامه‌ها قيد نشده‌اند، بلكه‌ تنها براي‌ آن‌ است‌ كه‌ كليه ‌دست‌اندركاران‌ با وقوف‌ بدان ها، اهداف‌ برنامه‌ها را دنبال‌ نموده‌ و راه هاي‌ عملي‌ مناسبي‌اتخاذ نمايند.

آموزش 4

اهداف‌ و راه هاي‌ عملي‌ ترويج‌ و آموزش‌

 

دستيابي‌ به‌ اهداف‌ برنامه‌ از طريق‌ ترويج‌ كار آساني‌ نيست‌. سيستم هاي‌ ترويج‌ معمولاً سازمان هاي‌ بزرگ‌ و پيچيده‌اي‌ هستند چون‌ با هدف‌ اجراي‌ سياست هاي‌ ملي‌ و در مناطقي‌ متنوع‌ و وسيع‌ و با شرايط اجتماعي‌ و فرهنگي‌ متفاوت‌ روبرو هستند، با ضرورت ها وروش هاي‌ متفاوت‌ و حتي‌ متناقضي‌ مواجه‌اند. اگر هر يك‌ از ضرورت ها، شرايط و روش هاي‌ متفاوت‌ را در نظر نگيرند، با عدم‌ موفقيت‌ در اهداف‌ ترويجي‌ توسعه‌ روبرو خواهند شد. علاوه‌ بر اين‌، آن ها بايد با حداقل‌ هزينه‌، حداكثر جنبه‌هاي‌ ترويجي‌ را فراهم‌ آورند، با سازماندهي‌ و مديريت‌ كنترل‌ سيستم‌ را فراهم‌ سازند، مشاركت‌ از پايين‌ به‌ بالا را تحقق‌ بخشيده‌ و توانمندي‌ همكاران‌ و زيردستان‌ را با استفاده‌ از توان‌ بالقوه‌شان‌ افزايش‌ داده‌ و از همه‌ نوع‌ ارتباط در راه‌ ترويج‌ روش هاي‌ آموخته‌ استفاده‌ كنند.

به‌ مروجان‌ و مربيان‌ بايد آموزش‌ داده‌ شود تا پيام شان‌ را با دقت‌ آماده‌ كنند و براي‌ ايجاد علاقه‌ در مخاطبين‌ از مواد و وسايل‌ مناسب‌ استفاده‌ نمايند تا دريافت‌ آموزش هاي شان‌ بهتر انجام‌ شود. آن ها بايد از زباني‌ استفاده‌ كنند كه‌ مردم‌ محلي‌ مي‌فهمند و حتي‌ المقدور به ‌سادگي‌ سخن‌ بگويند. براي‌ آن ها بايد تشريح‌ شود كه‌ برقراري‌ درك‌ متقابل‌ بين‌ مروجان‌ و مردمي‌ كه‌ تعليم‌ مي‌بينند از وظايف‌ مروجان‌ و آموزش‌ دهندگان‌ است‌ و آن ها نبايد هنگام ‌روبرو شدن‌ با دلسردي‌ يا بي‌تفاوتي‌ مردمي‌ كه‌ براي‌ توسعه‌ آموزش‌ مي‌بينند، كار را رها كرده‌ و انجام‌ آن‌ را به‌ مسئوليت‌ مردم‌ بگذارند. همچنين‌ مروجان‌ بايد ياد بگيرند كه‌ چگونه ‌با مردم‌ كار كنند، نه‌ اين‌ كه‌ به‌ جاي‌ مردم‌ كار كنند. تنها مردم‌ هستند كه‌ مي‌توانند درباره ‌نحوه‌ تغيير زندگي‌شان‌ تصميم‌ گيرند و آن‌ از وظايف‌ كارشناسان‌ و مروجين‌ نيست‌. مشاركت‌ در توسعه‌ تنها در چنين‌ فعاليت هاي‌ مشترك‌ و تعاملي‌ است‌ كه‌ از كاغذهاي‌ برنامه ‌خارج‌ شده‌ و صورت‌ واقعي‌ و عملي‌ به‌ خود مي‌گيرد. علاوه‌ بر آن‌، ترويج‌ و آموزش‌ بايد شامل‌ كليه‌ مخاطبان‌ خود شود و نمي‌تواند تنها به‌ گروه‌ يا قشري‌ خاص‌ مختص‌ گردد. 

آموزش 3

ترويج‌، كارشناسان‌ و مخاطبان‌

 

ترويج‌ عبارت‌ است‌ از روند آموزشي‌ و تربيتي‌ كه‌ با آگاه‌ نمودن‌ و تعليم‌ مردم‌، رفتار آن ها را از طريق‌ ارتباط و مشاركت‌ متحول‌ مي‌كند. ترويج‌ علاوه‌ بر جنبه‌هاي‌ آموزشي‌ جنبه‌هاي ‌اجرايي‌ نيز دارد و نيازمند موسسه‌هايي‌ با صلاحيت‌ و مكانيزم هاي‌ موثري‌ است‌ كه‌ بتواند اطلاعات‌ را منتشر و دريافت‌ نمايد، زيرا ترويج‌ بايد علاوه‌ بر عرضه‌ به‌ تقاضا نيز بپردازد. در گذشته‌ تنها عرضه‌ و جريان‌ يك‌ طرفه‌ اطلاعات‌ و پيام‌ از بالا به‌ پايين‌ به‌ مخاطبان‌ مدنظر بود، ولي‌ به‌ سبب‌ درس هايي‌ مهمي‌ كه‌ در ده هاي‌ اخير در برنامه‌هاي‌ توسعه‌ گرفته‌ شده‌، اكنون‌ مشاركت‌ و دريافت‌ اطلاعات‌ و پيام‌ از پايين‌ به‌ بالا نيز براي‌ دوام‌ ترويج‌ و عملي‌شدن‌ آموزش هاي‌ آن‌ ضروري‌ است‌. در برنامه‌ توسعه‌ ترويج‌ با كارشناساني‌ آغاز مي‌شوند كه‌ اهداف‌ و برنامه‌ها را به‌ مردم‌ و دست‌ اندركاران‌ اجرايي‌ منتقل‌ مي‌سازند، ولي‌ آن‌ محقق‌ نخواهد شد، مگر اين‌ كه‌ كارشناسان‌ ترويج‌ به‌ نيازها و شرايط محيط و به‌ خصوص‌ جوامع‌ منطقه‌اي‌ و انتظارات‌ مردم‌ به‌ عنوان‌ يكي‌ از اصلي‌ترين‌ اطلاعاتي‌ كه‌ ترويج‌ و توسعه‌ را موفق‌ خواهد ساخت‌، بنگرند و آن ها را به‌ عنوان‌ تقاضاي‌ ترويج‌ به‌ محققان‌، تأمين‌ كنندگان ‌امكانات‌، برنامه‌ريزان‌ و سياستمداران‌ منتقل‌ سازند. دانش‌ آموزش‌ دهندگان‌ و مروجان‌ نه‌ تنها بايد به‌ روز باشد، بلكه‌ از نظر عملي‌ نيز منطبق‌ با شرايطي‌ باشد كه‌ برنامه‌هاي‌ توسعه ‌در آن‌ تحقق‌ مي‌يابد و علاوه‌ بر آن ها بايد معلمان‌ و ارتباط برقراركنندگان‌ توانا و نكته‌ سنجي ‌باشند. بنابراين‌، در برنامه‌هاي‌ آموزشي‌ آن ها بايد تعادلي‌ بين‌ موضوع هاي‌ فني‌، علمي‌ و ارتباطي‌ وجود داشته‌ باشد. آنچه‌ در برنامه‌هاي‌ آن ها نبايد ناديده‌ گرفته‌ شود، آموزش هاي ‌ويژه‌ بزرگسالان‌، روش هاي‌ توسعه‌ با كمك‌ مردم‌، جامعه‌شناسي‌ جوامع‌ منطقه‌اي‌، روش هاي‌ متنوع‌ ترويج‌، ارتباطات‌ ميان‌ فردي‌ و رسانه‌هاي‌ ارتباطي‌ است‌.

آموزش 2

آموزش‌ دست‌ اندكاران‌ توسعه‌

 

بسياري‌ از كساني‌ كه‌ مسئوليت هايي‌ در زمينه‌ برنامه‌هاي‌ توسعه‌ دارند، خود به‌ خوبي‌ آموزش‌ نديده‌اند تا آن‌ را به‌ ديگران‌ منتقل‌ سازند. در بسياري‌ از موارد آنچه‌ مديران‌ اجرايي‌ از توسعه‌ آموزش‌ ديده‌اند، ناكافي‌، يك‌ طرفه‌ و اغلب‌ بر دانش‌ متمركز مبتني‌ است‌ و در موضوع هايي‌ كه‌ مي‌تواند جنبه‌هاي‌ اجتماعي‌ و تعليم‌ و تربيتي‌ كار آن ها را تسهيل‌ كند، دچار نقص‌ هستند. اگر بخواهيم‌ در بهبود عملكرد نيروي‌ مديران‌ و ساير مسئولين‌ دست‌اندركار توسعه‌ جدي‌ باشيم‌، وجود ديدي‌ منتقدانه‌ در مورد آموزش‌، قبل‌ و در حين‌ كار آن ها ضروري‌ است‌.

براي‌ تقويت‌ زمينه‌ حرفه‌اي‌ عوامل‌ ترويج‌ و افزايش‌ امكان‌ موفقيت‌ در مورد مردم ‌روستايي‌، مواد درسي‌ دانشگاه ها و برنامه‌هاي‌ آموزشي‌ بايد با طرح هايي‌ در مورد نظام‌ آگاهي‌ محلي‌، تعليم‌ و تربيت‌ بزرگسالان‌، روش هاي‌ مشاركتي‌ توسعه‌، جامعه‌شناسي ‌روستايي‌، متدولوژي هاي‌ ترويج‌، ارتباطات‌ ميان‌ فردي‌، استفاده‌ از رسانه‌هاي‌ ارتباطي‌ و موضوع هاي‌ مشابه‌ غني‌ شود. چنين‌ آموزشي‌ احتمالاً به‌ مروج‌ دركي‌ بهتر از دانش‌ فني‌، اعتقادات‌ و طرز عمل‌ مردم‌ داده‌ و به‌ او ديدگاه ها و مهارت هاي‌ لازم‌ را براي‌ برقراري‌ ارتباط بهتر با مردم‌ خواهد بخشيد. اگر بخواهيم‌ به‌ گونه‌اي‌ ايده‌آلي‌ صحبت‌ كنيم‌، هر كسي‌ كه‌ در عرصه‌ توسعه‌ فعاليت‌ مي‌كند بايد به‌ عنوان‌ رابط اطلاعات‌ و واسطه‌ عمل‌ كند و دانش‌ و اطلاعاتي‌ را كه‌ مردم‌ براي‌ انتخاب‌ راه‌ خود در جهت‌ توسعه‌ نياز دارند، فراهم‌ آورد. توسعه ‌بايد نهايتاً به‌ عهده‌ مردم‌ باشد كه‌ در برنامه‌هاي‌ خود در صورت‌ نياز از دولت‌ و منابع‌ خارجي‌ كمك‌ گيرند.

 

آموزش 1

آموزش‌، ترويج‌ و اقدامات‌ اجتماعي‌

 

در طول‌ سال هاي‌ اخير كشورهاي‌ در حال‌ توسعه‌ به‌ اين‌ دانش‌ دست‌ يافتند كه‌ ارتباط براي‌ توسعه‌، فرايندي‌ اجتماعي‌ با رنگ‌ و بوي‌ آموزشي‌ قوي‌ است‌. آن‌ نه‌ تنها راهي‌ براي‌ انتشار نوآوري‌ها است‌، بلكه‌ مرحله‌اي‌ از اطلاع‌ رساني‌، ايجاد آگاهي‌، مبارزه‌، آموزش‌، تعليم‌، مباحثه‌ و غيره‌ است‌. به‌ دليل‌ اين‌ جنبه‌هاي‌ آموزشي‌، تكنولوژي ها و كانال هاي‌ ارتباطي‌ تابعي ‌از زمينه‌ و مفاد آموزشي‌ به‌ شمار مي‌روند. به‌ عبارت‌ ديگر، هدف هاي‌ آموزشي‌ توسعه‌ بايد تعيين‌ كنند چه‌ نوع‌ ارتباطي (شكل‌، محتوا) مناسب‌ و مورد احتياج‌ است‌. اين‌ واقعيت‌ كه ‌اغلب‌ فعاليت هاي‌ آموزشي‌ بيش‌ از آن كه‌ مردم‌ را وادار به‌ همكاري‌ نمايد، نيازمند همكاري ‌ايشان‌ است‌، شرايط خاصي‌ را براي‌ روش هاي‌ آموزشي‌ ايجاد مي‌كند. مردم‌ بايد به‌ نحوي ‌انگيزه‌ پيدا كنند تا علاقه‌ به‌ مشاركت‌، يادگيري‌، سازمان‌يابي‌ و غيره‌ را در خود پرورش ‌دهند. وظيفه‌ عمده‌ ارتباط براي‌ توسعه‌، ايجاد شرايط دلخواه‌ براي‌ مردم‌، به‌ منظور درگير شدن‌ در فرايند تبادل‌ نظر و آموختن‌ است‌. اما متأسفانه‌ نمونه‌هاي‌ زيادي‌ از پيامهايي‌ كه‌ از نظر محتوا ذي‌ربط و از جنبه‌ آموزشي‌ و فرهنگي‌ مناسب‌ باشد و جامعه‌ را از اين‌ نقطه‌نظرقدرتمند سازد، در دست‌ نيست‌. تعدادي‌ از مشكلات‌ و محدوديت ها به‌ كارگزاران‌ و برنامه‌ريزان‌ توسعه‌ و تهيه‌ كنندگان‌ رسانه‌ها مربوط مي‌شود. در بسياري‌ از موارد مي‌توان‌، آموزشي‌ را كه‌ به‌ آن ها داده‌ مي‌شود، به‌ دليل‌ تكيه‌ بر موضوع هاي‌ علمي‌، به‌ بهاي‌ عدم‌ توجه ‌به‌ موضوع هاي‌ انساني‌ مورد انتقاد قرار داد. آن ها براي‌ تخصص‌ در زمينه‌اي‌ خاص‌، و نه‌ به‌عنوان‌ تعليم‌ دهنده‌ يا عوامل‌ ارتباط، تربيت‌ شده‌اند. از اين‌ روي‌ مي‌بايست‌ دانش‌ فني‌ آن ها را با بسياري‌ از بينش هاي‌ فرهنگي‌ و آموزشي‌ تكميل‌ كرد.