هرمس یونانی

وبلاگی است در خصوص آثار معنوی نویسنده در گستره های هنر و سینما

هرمس یونانی

وبلاگی است در خصوص آثار معنوی نویسنده در گستره های هنر و سینما

افسانه‌ تا تاریخ‌ تکامل‌ اجداد بشر: اسفار تکامل‌

 

 سفر شانزدهم

 

افسانه‌ تا تاریخ‌ تکامل‌ اجداد بشر: اسفار تکامل‌

 

سفر آغازین‌: هجرت‌ و اسارت‌

در سال‌ 2029 در ایستگاه‌ تحقیقاتی‌ فضایی‌ ایالات‌ متحده‌، آزمایشات‌ و سفرهای‌ اکتشافی‌ صورت‌ می‌گیرد. در فیلمی‌ به‌ نام‌ «سیاره ‌میمون‌ها» عده‌ای‌ مشغول‌ کارند و میمون‌هایی‌ را برای‌ برخی‌ سفرهای‌ فضایی‌ آماده‌ کرده‌ و می‌فرستند. در آنجا دوران‌ گذشته‌ تحت‌ عنوان ‌طوفان‌های‌ الکترومغناطیسی‌ به‌ سوی‌ سفینه‌ می‌آیند. شخصی (کاپیتان‌) به‌ گونه‌ای‌ خودسر و با سرپیچی‌ از دستورات‌ فرمانده‌، درون ‌یکی‌ از سفینه‌ها نشسته‌ و ناخواسته‌ به‌ درون‌ طوفان‌های‌ الکترومغناطیسی‌ کشیده‌ شده‌ و به‌ گذشته‌ می‌رود و خود و سفینه‌اش‌ را در سرزمینی‌ جنگلی‌ سقوط کرده‌ می‌یابد. در سرزمینی‌ که‌ میمون‌ها در تعقیب‌ انسان‌ها هستند!؟ در آنجا برتری‌ با میمون‌های‌ بدون‌ دم‌ است‌ و آنان‌اند که‌ انسان‌هایی‌ را که‌ ابتدایی‌ به‌ نظر می‌رسند، دنبال‌ کرده‌، به‌ دام‌ انداخته‌ و به‌ بردگی‌ می‌برند!؟ انسان‌ها همچون‌ حیوانات‌ گاری‌هایی‌ را می‌کشند و برخی‌ در قفس‌ انداخته‌ می‌شوند. کودکان‌ میمون‌ها از دیدن‌ انسان‌ها به‌ وجد آمده‌ و به‌ سوی‌ آن‌ها سنگ‌ پرتاب ‌می‌کنند. میمون‌ها، انسان‌ها را کثیف‌ دانسته‌ و میمون‌ تاجری‌ همچون‌ تجار دوران‌ برده‌داری‌ که‌ به‌ خرید و فروش‌ اشتهار داشتند، بر سر مبلغ‌ قابل‌ پرداخت‌ با دیگران‌ چانه‌ می‌زند. میمون‌ها همچون‌ انسان‌ها از قوانین‌ حقوق‌ بشر (کدام‌ بشر، انسان‌ یا میمون‌؟!) برخوردارند. بچه‌ میمون‌ها به‌ مانند برخی‌ از کودکان‌ انسان‌ها که‌ از حیوانات‌ خانگی‌ در منزل‌ نگهداری‌ می‌کنند، به‌ انسانها قلاده‌ زده‌، آن‌ها را به‌ خانه ‌برده‌ و با آنان‌ خود را سرگرم‌ می‌سازند. میمون‌ها به‌ مانند تمدن‌های‌ کهن‌ برده‌دار، هر یک‌ از انسانهای‌ ابتدایی‌ را با فلزی‌ داغ‌، علامت‌گذاری‌ می‌کنند. در میان‌ میمون‌ها نیز مثل‌ انسان‌های‌ هر عصری‌، برخی‌ هستند که‌ از رفتارهای‌ ظالمانه‌ی‌ نوع‌ خود بر زیردستان ‌ناخرسندند و از این‌ روی‌، در مقابل‌ آزار و اذیت‌شان‌ مقاومت‌ می‌کنند. اکثر میمون‌ها بر این‌ باورند که‌ انسان‌ها نادان‌ و وحشی‌اند، و تنها معدودی‌ از میان‌شان‌، انسان‌ها را صاحب‌ هوش‌ و توانایی‌ یادگیری‌ می‌دانند. در اینجا سیاره‌ میمون‌ها مدعی‌ است‌ که‌ قدرت‌ برای ‌مشروعیت‌ کافی‌ است‌ و قدرت‌ است‌ که‌ عقل‌ و ذکاوت‌ را اعتبار می‌بخشد، نه‌ بر عکس‌. این‌ ملاک‌ مشروعیت‌ در عصری‌ که‌ سیاره‌ میمون‌ها روایت‌ می‌کند، درست‌ است‌؛ عهد عتیق‌ که‌ در آن‌، قدرت‌ محور همه‌ چیز از جمله‌ مشروعیت‌ است‌.

در ضیافتی‌ از میمون‌ها تقریباً تمامی‌ خصایص‌ و الگوهای‌ حاکم‌ بر مردم‌  (شهروند) و بردگان‌ را در جوامع‌ دوران‌ باستان‌ می‌توان‌ یافت‌. مجلس‌ سنا با سناتورهایی‌ که‌ از مقام‌ و منصب‌ سیاسی‌ برخوردارند و انسان‌هایی‌ به‌ شکل‌ برده‌، زیردست‌ آنان‌ هستند. فرمانده‌ی‌ ارتشی ‌که‌ به‌ شدت‌ خواهان‌ برخورد قاطع‌تر با بردگان‌ است‌. اشخاصی‌ سنتی‌تر از بقیه‌ که‌ دیگران‌ را به‌ رعایت‌ اصول‌ دینی‌ و آداب‌ مربوط به‌ آن‌ دعوت‌ می‌کنند (همراه‌ با کمی‌ خشونت‌) و حتی‌ از پدر آسمانی‌شان‌ که‌ آنان‌ را از سر لطف‌ آفریده‌ است‌، تشکر کرده‌ و آمین‌گویان‌، دعای ‌خویش‌ را به‌ پایان‌ می‌برند!؟ آن‌ها بر این‌ باورند که‌ انسان‌ها دارای‌ روح‌ نیستند، همان‌ طور که‌ انسان‌ها چنین‌ تصوری‌ از میمون‌ها دارند!؟در نزد میمونها نیز بسیاری‌ از پیشنهادها برای‌ وصلت‌ زناشویی‌ با مقاصدی‌ سیاسی‌ همراه‌ بوده‌ و برای‌ جاه‌طلبی‌ و کسب‌ اقتدار بیشتر صورت‌ می‌گیرد. میمون‌ها دارای‌ سیاستمدارانی‌ هستند که‌ از تعطیلات‌ در مکان‌های‌ خوش‌ آب‌ و هوا برمی‌گردند و از شلوغی‌ شهر و مشغله‌های‌ کاری‌ بدانجا پناه‌ می‌برند. بحث‌ها بر سر اداره‌ کشور و کنترل‌ بردگان‌ دور می‌زند و مخارج‌ سرسام‌آور کنترل‌ زاد و ولد آن‌ها و بیماری‌هایی‌ که‌ از آن‌ها به‌ میمون‌ها می‌رسد، مواردی‌ از مشکلات‌ آن‌ دوره‌اند. توجه‌ بیش‌ از حد به‌ مسایل‌ جنسی‌ از جمله‌ اتهامات‌ انسان‌های‌ ابتدایی‌ است‌. جملگی‌ آن‌ها ما را به‌ شکلی‌ دقیق‌ و مو به‌ مو به‌ دوران‌ برده‌داری‌ جوامع‌ باستان‌ می‌رسانند!؟ 

 

سفر خروج‌

اشخاصی‌ که‌ سقوط موجودی‌ از فضا را دیده‌اند یا هر گونه‌ اطلاعاتی‌ در موردش‌ دارند، کشته‌ می‌شوند، چرا که‌ دانستن‌ در برخی‌ موارد می‌تواند بسیار خطرناک‌ باشد!؟ انسان‌هایی‌ که‌ در بند میمون‌ها هستند، همچون ‌بردگان‌ از اسارت‌ فرار می‌کنند. سیاره‌ میمون‌ها در حقیقت‌ "سفر خروج‌" آنان‌ را روایت‌ می‌کند. کاپیتان‌، انسانی‌ که‌ از فضا آمده‌ است‌ به‌ «آری‌»، میمون‌ صلح‌طلب‌، می‌گوید که‌ اگر راه‌ فرار را به‌ وی‌ و همراهانش‌ نشان‌ دهد، در مقابل‌ چیزهایی‌ را به‌ او نشان‌ خواهد داد که‌ دنیای‌شان‌ را برای‌ همیشه ‌عوض‌ کند. آن‌ها از طریق‌ راهی‌ مخفی‌ فرار می‌کنند.

میمون‌ها نیز چون‌ انسان‌ها تصور می‌کنند در چرخه‌ی‌ تکامل‌ بالاتر از انسان‌ها قرار دارند. میمون‌ها مانند بسیاری‌ از انسان‌های‌ عهد کهن‌، تکنولوژی‌ برتر را نوعی‌ جادوگری‌ می‌پندارند. انسان‌ها و میمون‌ها توسط کاپیتان‌ که‌ نوید آزادی‌ و رسیدن‌ به‌ سرزمینی‌ بهتر را وعده‌ می‌دهد، رهبری‌ و راهنمایی‌ می‌شوند. کاپیتان‌ از این‌ پس‌ شروع‌ به‌ کسب‌ هویتی‌ می‌کند که ‌می‌تواند از او یک ‌"راهنما" بسازد. در درگیری‌ مختصری‌ که‌ بین‌ میمون‌ها و انسان‌ها رخ‌ می‌دهد، آری‌ صلح‌طلب‌، این‌بار سوی‌ میمون‌ها را می‌گیرد; چرا که‌ اکنون‌ آن‌ها ضعیف‌تر بوده‌ و مورد تعرض‌ قرار گرفته‌اند. آری‌ با قرار گرفتن‌ در جلوی‌ اسلحه‌ی‌ کاپیتان‌ که‌ به‌ سوی‌ برده‌فروش‌ نشانه‌ رفته‌ است‌ به ‌او می‌گوید: «اگر اونو بکشی‌ تا سطح‌ اون‌ خودت‌ رو پایین‌ آورده‌ای‌.» سناتور برای‌ نجات‌ دخترش‌، که‌ از طرفداران‌ حقوق‌ انسان‌هاست‌، مجبور می‌شود تا به‌ فرمانده‌ی‌ ارتش‌ برای‌ سرکوب‌ انسان‌ها اختیارات‌ بیشتری‌ بدهد! میمونهای‌ ارباب‌ بدنبال‌ انسانهای‌ برده‌ می‌گردند تا فراریان‌ را گرفتار کرده‌ و تنبیه‌ کنند.

 

سفر پیدایش‌

میمون‌ها از موجودی‌ سخن‌ می‌گویند که‌ در گذشته‌های‌ دور از دنیایی ‌دیگر آمده‌ است‌. میمون‌های‌ مسن‌تر از چیزی‌ خبر می‌دهند که‌ از پدران‌شان ‌نسل‌ به‌ نسل‌ به‌ گوش‌ آن‌ها رسیده‌ است‌: «در ازمنه‌ی‌ قدیم‌ ما برده‌ بودیم‌ و آنها حاکم‌ بودند.» در حالی‌ که‌ میمون‌ جوان‌تر، به‌ عنوان‌ نماینده‌ی‌ نسل‌ جدید در ابتدا سخنان‌ پدرش‌ را باور نمی‌کند. میمون‌ پیر از قدرت‌ تکنولوژی‌ و برتری‌ انسان‌ها سخن‌ می‌گوید. اسلحه‌ای‌ که‌ قدرت‌ دهها نیزه‌ را دارد و از خشونت‌ موجود پدید آورنده‌ی‌ آن‌ حکایت‌ می‌کند.

فراریان‌ می‌خواهند به‌ منطقه‌ای‌ بروند که‌ دستگاه‌ گیرنده‌ی‌ راهنمایشان‌ (کاپیتان‌)، وجود سفینه‌ی‌ مادر را نشان‌ می‌دهد. آن‌ در مسیر «کالیما»، "منطقه‌ی‌ ممنوعه‌ و مقدس‌" قرار می‌گیرد. کالیما بدین‌ سبب‌ منطقه‌ ای مقدس‌ شده‌ که‌ راز پیدایش‌ میمون‌ها را نشان‌ می‌دهد. میمون‌ها همچون ‌انسان‌های‌ بدوی‌، علایمی‌ اسطوره‌ای‌ و آیینی‌ را در مسیر گذاشته‌اند که‌ به ‌مکان‌ مقدس‌ منتهی‌ می‌شود. بر طبق‌ علایم‌ و نوشته‌های‌ اسطورها و افسانه‌ها، کالیما جایی‌ است‌ که‌ سیموس‌، نخستین‌ میمون‌، از خداوند جان ‌می‌گیرد. بدین‌ ترتیب‌ "اسطوره‌ی‌ خلقت‌" شکل‌ می‌گیرد و سیاره‌ میمون‌ها «سفر پیدایش‌» آنان‌ را به‌ "سفر اعداد" پیوند می‌زند. آن‌ها هم‌، داستان‌ خلقت ‌و پیدایشی‌ دارند!؟ میمون‌های‌ تحصیل‌ کرده‌ چنین‌ داستان‌هایی‌ را به‌ مثابه‌ی‌ افسانه‌ای‌ بیش‌ نمی‌پندارند. استعاره‌هایی‌ که‌ اجداد نخستین‌ برای ‌پیدایش‌ خود آفریده‌اند!؟ و شک‌ دارند که‌ اصلاً سیموسی‌ وجود داشته‌ باشد . فراریان‌ برای‌ این‌ که‌ به‌ "سرزمین‌ موعود" برسند باید از رودخانه‌ای‌ عبورکنند، که‌ میمون‌ها از آن‌ می‌ترسند!؟ و راهنما با عبور دادنشان‌ نقش‌ "هدایت‌" و "رهبری‌" را نیز تحقق‌ می‌بخشد.

در حالی‌ که ‌«ارض‌ موعود» نزدیک‌ است‌، آنهایی‌ که‌ قرار است‌ باقی‌ بمانند از بابت‌ جدایی‌ از نجات‌ یابندگان‌ نگران‌اند. هنگامی‌ که‌ کاپیتان‌ به‌ آری ‌می‌گوید که‌ قولی‌ به‌ همراهان‌ نداده‌ است‌. آری‌ بدرستی‌ اشاره‌ می‌کند که‌ او با توصیف‌ دنیایی‌ بهتر در سایر سیارات‌ و آسمان‌ها، آنان‌ را تهییج‌ و هدایت‌ کرده‌ است‌!؟ او "پیام‌آور" دنیایی‌ دیگر بوده‌ است‌.

چون‌ به‌ مکان‌ سفینه‌ می‌رسند، آن‌ دقیقاً با مکان‌ مقدس‌ کالیما یکی ‌می‌شود!؟ اما کاپیتان‌ و فراریان‌ با کمال‌ تعجب‌ شخصی‌ را در آنجا نمی‌یابند!! فراریان‌ به‌ کاپیتان‌ خاطر نشان می سازند که‌ تو به‌ ما گفتی‌ که‌ آنها بدنبال‌ ما خواهند آمد!؟ برخی‌ ناامید می‌شوند. چون‌ آنچه‌ تحقق‌ یافته‌ با انتظار مردم‌ یکی‌ نبوده‌ است‌، گله‌هایی‌ را خطاب‌ به‌ شخص‌ مسؤول‌ و راهنمایشان ‌می‌کنند. راهنما، سفینه‌ی‌ مادر را در درون‌ تلی‌ از غبار گذشته‌ شناسایی ‌می‌کند. آنان‌ درمی‌یابند که‌ آن‌ خرابه‌ها قدمتی‌ هزاران‌ ساله‌ دارند. اما راهنما با استفاده‌ از برخی‌ وسایل‌ سفینه‌ که‌ هنوز کار می‌کند، وارد سفینه‌ شده‌ و وجود چنان‌ چیزی‌ را برای‌ سایرین‌ اثبات‌ می‌کند. سفینه‌ای‌ که‌ با نیروی ‌هسته‌ای‌ کار می‌کند.

 

سفر لاویان‌

راهنما در نمایی‌ کلیدی‌، واژه‌ای‌ را که‌ به‌ شکلی‌ مورب‌ کالیما خوانده‌ می‌شد، غبارزدایی‌ می‌کند و آنگاه‌ جمله‌ای‌ که‌ شکل‌ کامل‌ و دقیق‌ آن‌ پنهان ‌بود و تنها بخش‌هایی‌ از آن‌ کالیما تصور می‌شد، هویدا می‌گردد. فیلم‌ باچنین‌ نمایی‌ به‌ گونه‌ای‌ زیبا، این‌ استعاره‌ را شکل‌ می‌بخشد که‌ روایت‌ کالیما در غبار زمان‌ به‌ سان‌ افسانه‌ متجلی‌ می‌گردد، ولی‌ افسانه‌ از واقعیت‌ تهی‌ نیز نیست‌ و همواره‌ رد پای‌ تاریخ‌ را می‌توان‌ در افسانه‌ جست‌، همان‌ گونه‌ که‌ کالمیا از واقعیت‌ تهی‌ نبود. جمله‌ای‌ که‌ کالیما از بخش‌هایی‌ از آن‌ استخراج ‌شده‌ بود از این‌ قرار بود: مواظب‌ باشید! (مکان‌ حیوانات‌ زنده‌). در هنگامی ‌که‌ چنین‌ جمله‌ای‌ حک‌ شد، برای‌ اجتناب‌ از خطر شکل‌ گرفت‌ که‌ حکایت ‌از محدوده‌ی‌ ممنوعه‌ داشت‌ و تأویل‌ "تابوی‌ ممنوعه‌" را شکل‌ می‌بخشید، ولی‌ هنگامی‌ که‌ تاریخ‌ به‌ افسانه‌ نشست‌، آن‌ به‌ محدوده‌ی‌ مقدس‌ بدل‌ شد و تأویل‌ "تابوی‌ مقدس‌" پدید آمد که‌ هیچ‌ یک‌ از حقیقت‌ تهی‌ نبودند و هیچ‌ یک‌ نیز از خطا مبرا نبودند. چرا که‌ افسانه‌ به‌ تعصب‌ نشست‌ و تاریخ‌، با خط بطلان‌ کشیدن‌ روی‌ افسانه‌، حقایق‌ به‌ ودیعه‌ گذاشته‌ شده‌ در آن‌ را نیز به‌ دور افکند. اما سیاره‌ی‌ میمون‌ها با روایتی‌ که‌ به‌ محدوده‌ی‌ ممنوعه‌ و "سفر لاویان‌" می‌رسد، راز ممنوعه‌ی‌ آن‌ را به‌ استعاره‌ بیان‌ می‌کند و تابوی‌ آن‌ را می‌شکند!؟

 

سفر اعداد

رهسپاران‌ به‌ سوی‌ سرزمین‌ موعود و دنیایی‌ بهتر، به‌ سوی‌ تاریخ‌ وافسانه‌ کشیده‌ می‌شوند و درب‌ دنیای‌ حقایق‌ نهفته‌ در تأویل‌ها را به‌ سوی‌ خود و دیگران‌ می‌گشایند. آن‌ها با رجوع‌ به‌ حافظه‌ی‌ سفینه‌ به‌ آنچه‌ در گذشته‌ اتفاق‌ افتاده‌ پی‌ می‌برند. پس‌ از خروج‌ خودسرانه‌ی‌ کاپیتان‌، سفینه‌ی‌ مادر به‌ دنبال‌ او وارد طوفان‌ الکترومغناطیسی‌ شده‌ است‌ و خود را در آن ‌سرزمین‌ می‌بیند. آن‌ها پس‌ از این‌ که‌ پیاده‌ می‌شوند، درمی‌یابند که ‌میمون‌های‌ آزمایشگاهی‌شان‌ باهوش‌تر از آنی‌ هستند که‌ آنان‌ می‌پنداشتند. میمون‌ها به‌ سرکردگی‌ سیموس‌ (میمون‌ کاپیتان‌ سابق‌ و راهنمای‌ کنونی‌شان‌که‌ سفینه‌ را ترک‌ گفته‌ بود)، اوضاع‌ را در دست‌ می‌گیرند و تمامی‌ تاریخ ‌بعدی‌ سیاره‌ آفریده‌ شده‌ تا به‌ زمان‌ آنها می‌رسد. پس‌ "سفر اعداد" شکل‌ می‌گیرد. این‌ چنین‌ بود که‌ "تاریخ‌" در غبار زمان‌ "افسانه‌" شد. آری‌، حادثه‌ی‌ سرپیچی‌ کاپیتان‌، کاملاً اتفاقی‌، تمامی‌ تاریخ‌ آن‌ها را پدید آورده‌ است‌!! آنان ‌درمی‌یابند که‌ تنها بخاطر "اشتباه‌" کاپیتان‌ (راهنمای‌ کنونی‌) و در حقیقت‌ "اتفاق‌ عصیان‌" او زنده‌اند!؟ افسانه‌ها حق‌ داشتند که‌ او و سیموس‌ را مقدس‌  می‌پنداشتند!؟ تاریخ‌ نیز محق‌ بود که‌ تمامی‌ رفتارها و تعصبات‌ نشأت ‌گرفته‌ از افسانه‌ را برای‌ مشروعیت‌شان‌ کافی‌ نمی‌دانست‌. چنان‌ که‌ سیموس‌ خواب‌ آن‌ را نمی‌دید که‌ هویت‌ و روایت‌ زندگی‌ او را دستاویزی‌ سازند برای ‌از بین‌ بردن‌ مخالفان‌ و حتی‌ کاپیتانی‌ که‌ آموزگار سیموس‌ بود!! هر یک‌ از دو تأویل‌ متناقض‌ افسانه‌ و تاریخ‌ صحیح‌ است‌ و نیست‌!؟ آن‌ها هر یک‌ حقیقتی‌ را قربانی‌ می‌سازند، همان‌ گونه‌ که‌ حقیقتی‌ را بیان‌ می‌کنند!؟ دو تأویلی‌ که‌ نه‌ تنها با یکدیگر متناقض‌اند، بلکه‌ در درون‌ نیز با تمایل‌ به‌وجهی‌ از حقیقت‌ و تعمیمش‌ به‌ بعدی‌ دیگر، نقیض‌ همدیگر خواهند بود و تنها با آگاهی‌ نسبت‌ به‌ حوزه‌ی‌ دلالت‌ هر یک‌ و تفکیک‌شان‌ از یکدیگر قادر به‌ رفع‌ آن‌ تناقضات‌ خواهیم‌ بود.

 

سفر داوران‌

انسان‌های‌ دیگری‌ که‌ خبر و نوید نجات‌ خویش‌ بدست‌ شخصی‌ از دنیایی‌ دیگر را شنیده‌اند، جملگی‌ بدانها می‌پیوندند. در حالی‌ که‌ کاپیتان‌ با روشن‌ شدن‌ گذشته‌، می‌فهمد برای‌ نجات‌شان‌ کاری‌ از دستش‌ ساخته ‌نیست‌. میمون‌ها با سپاهی‌ عظیم‌ به‌ جنگ‌ انسان‌ها می‌آیند و کاپیتان‌ از مردمی‌ که‌ در رکابش‌ جمع‌ شده‌اند می‌خواهد تا پراکنده‌ شوند؛ چرا که‌ بر این‌ باور است‌، آن‌ها شانسی‌ برای‌ پیروزی‌ ندارند. او به‌ سایرین‌ می‌گوید تنها کاری‌ که‌ می‌تواند انجام‌ دهد، آن‌ است‌ که‌ دشمنان‌ را به‌ سمت‌ خود بکشد تا بقیه‌، جان‌ سالم‌ بدر برند. از اینجاست‌ که‌ او حقیقتاً "نقش‌ مسؤولانه‌"ی‌ یک‌ راهنما" را ایفاء می‌کند و تمایز حقیقی‌اش‌ با سایرین‌ را متجلی‌ می‌سازد. کاپیتان‌ دیگر دریافته‌ است‌ که‌ هیچ‌ نیرویی‌ کمکی‌ به‌ آن‌ها  نخواهد رسید. میمون‌های‌ فراری‌ که‌ با انسان‌ها همراه‌ بودند، چون‌ راهی ‌بجز تسلیم‌ نمی‌بینند، از میمون‌های‌ جنگجو می‌خواهند آنان‌ را ببخشند، ولی‌ با پاسخ‌ منفی‌ آنان‌ مواجه‌ می‌شوند. اما این‌ تنها تأویلی‌ است‌ که‌ در نگاه‌ نخست‌ به‌ نظر می‌رسد. گفتگوهای‌ فید با آری‌ پرده‌ از تأویلی‌ دگر برمی‌دارد. آری‌ اینبار نیز به‌ خاطر انسان‌ها فداکاری‌ می‌کند و حتی‌ حقارت‌ تسلیم‌ شدن‌ در دست‌ کسی‌ را که‌ از او (فید) متنفر است‌، پذیرا می‌شود و داغ ‌آن‌ را نیز در درونش‌ حک‌ می‌کند، همان‌ طور که‌ مهر زجر بردگی‌ را بر دستش‌ داغ‌ می‌کنند!

وانگهی‌، شرم‌ و وقاحت‌ در عهد عتیق‌ این‌ چنین‌ زاده‌ شدند. شرم‌ هنگامی‌ که‌ متولد شد، چون‌ خودخواهی‌ نداشت‌، حتی‌ بر برتری‌هایش‌ نیز اصرار نورزید و حتی‌ وقتی‌ که‌ دیگران‌ را با تمامی‌ کاستی‌هایش‌ دید، بیش‌ از پیش‌ شرمنده‌ شد. اما وقاحت‌ حتی‌ بر پلیدی‌های‌ خود نیز پافشاری‌ ورزید و حتی‌ نقاط ضعف‌ خود را بر سر دیگران‌ کوفت‌ و این‌ چنین‌ خودخواهی‌ خود را پرچم‌ پیروزی‌اش‌ ساخت‌. پس‌ وحی‌ عهد عتیق‌ نازل‌ شد تا شرم‌ را یاری‌ داده‌ و وقاحت‌ را لجام‌ زند.

ناگهان‌ در اوج‌ ناامیدی‌ کاپیتان‌ تصمیم‌ می‌گیرد که‌ در مقابل‌ جنگجویان‌ مقاومت‌ کند. او با عطف‌ به‌ خاطرات‌ جامعه‌ی‌ خود، با میمون‌ها از تاریخی‌ سخن‌ می‌گوید که‌ پر است‌ از کارهای‌ عجیب‌ مردان‌ بزرگ‌. پس‌ او وعده‌ی‌ زمان‌ و "روز موعود" را نیز بدان‌ها می‌دهد!؟ کاپیتان‌ که‌ پیش‌ از این‌، راه ‌مقابله‌ با میمون‌ها را نمی‌دانست‌، ناگهان‌ درمی‌یابد که‌ انرژی‌ هسته‌ای ‌سفینه‌، چون‌ "صندوق‌ مقدسی‌"، هنوز قابل‌ استفاده‌ است‌ و با کشاندن ‌میمون‌ها به‌ سوی‌ آن‌ می‌تواند از انرژی‌اش‌ برای‌ نابودی‌شان‌ استفاده‌ کند.

 

سفر پایانی‌: روز موعود و بازگشت‌ موعود

جنگ‌ آغاز می‌شود و انرژی‌ ذخیره‌ شده‌ با رها شدن‌، شمار زیادی‌ از میمونها را از بین‌ می‌برد و بسیاری‌ نیز با حمله‌ی‌ انسان‌هایی‌ که‌ روحیه ‌مضاعف‌ یافته‌اند، کشته‌ می‌شوند. در گرماگرم‌ نبرد، نوری‌ در آسمان‌ دیده‌ می‌شود. در افسانه‌ها آمده‌ بود که‌ سیموس‌ گفته‌ است‌، روزی‌ باز می‌گردد!؟ وعده‌های‌ افسانه‌ها راست‌ افتاده‌ است‌، و این‌ چنین‌ "افسانه‌"، "تاریخ‌" می‌شود!؟ سیموس‌ آمده‌ است‌ و "بازگشت‌ موعود" تحقق‌ یافته‌ است‌.

سیموس‌ چون‌ در جوار راهنما قرار می‌گیرد، فید به‌ راهنما و او حمله‌ می‌برد. همچون‌ برخی‌ از افسانه‌ها، غافلگیری‌ مانع‌ از پیروزی‌ کسی‌ می‌گردد که‌ سلاح‌ برتر دارد. فید، فرمانده‌ی‌ ارتش‌ میمون‌ها، نسب‌ خود را به‌ سیموس‌ می‌رساند و از آن‌ طریق‌ مشروعیت‌ حکومت‌ بر سایرین‌ را کسب‌ می‌کرد. فید، هنگامی‌ که‌ در مقابل‌ سیموس‌ قرار می‌گیرد، حمایت‌ نظامیان‌ و زیردستان‌ خویش‌ را از چنگ‌ می‌دهد. زیرا دیگر حکومت‌ او مشروعیت "نَسَبی‌" و "آسمانی‌" خود را از دست‌ داده‌ است‌!؟ در انتها انسان‌ها و میمون‌ها، آن‌ چنان‌ امتزاج‌ می‌یابند که‌ از هم‌ قابل‌ تفکیک‌ نخواهند بود!؟

کاپیتان‌ با سفینه‌ای‌ که‌ سیموس‌ آورده‌ است‌، به‌ آسمان‌ها می‌رود و در فضا در طوفان‌ الکترومغناطیسی‌ دیگری‌ وارد شده‌ و به‌ زمان‌ دیگری‌ منتقل‌ شده‌ و در سیاره‌ زمین‌ و درست‌ همان‌ مکانی‌ که‌ از آنجا آمده‌ بود، فرود می‌آید. جایی‌ که‌ پایگاه‌ سابق‌ نیروی‌ هوایی‌ او در کشورش‌ قرار داشته‌ است‌. همه‌ چیز از ماشین‌ها، خیابان‌ها و نوع‌ معماری‌ گرفته‌ تا مجسمه‌ی‌ آبراهام‌ لینکن‌ حکایت‌ از این‌ دارد که‌ او در زمان‌ ما فرود آمده‌ است‌. ولی‌ ساکنین‌ کنونی‌ زمین‌ به‌ جای‌ انسان‌ میمون‌اند!؟

اما آیا این‌ تأویل‌، همه‌ چیز را واژگون‌ نمی‌سازد؟! اگر کاپیتان‌ هم‌ انسان‌ است‌، پس‌ آن‌ میمون‌ها چه‌ کسانی‌ هستند؟ اگر آن‌ میمون‌ها ما هستیم‌، پس‌ کاپیتان‌ کیست‌؟! و آیا آن‌ میمونها و اعتقادات‌ و روابط بین‌ آنان‌ که‌ در ابتدای‌ فیلم‌ دیدیم‌ و دقیقاً از شرایط، خصایص‌ و فرهنگ‌ جوامع‌ باستان‌ حکایت‌ داشت‌، نمی‌توانست‌ تأویلی‌ از تاریخ‌ خود ما بوده‌ و آنگاه‌ کاپیتان‌ و سفینه‌اش‌، گذشته‌ی‌ موجوداتی‌ برتر یا آینده‌ی‌ خود ما باشند؟! شباهت ‌اسطوره‌ها و افسانه‌های‌ روایت‌ شده‌ با آنچه‌ از آنِ‌ انسان‌هاست‌ چطور؟ اسرار پشت‌ این‌ واژه‌ها، استعاره‌ها و تأویل‌ها چیست‌؟!؟ اما آیا سیاره ‌میمون‌ها تعمداً از فاش‌سازی‌ راز سرباز نمی‌زند؟ آیا سیاره‌ میمون‌ها برای‌ ما افسانه‌ و اسطوره‌ای‌ را به‌ استعاره‌ روایت‌ و تأویل‌ نمی‌کند؟! و در این ‌صورت‌ آیا آن‌ نیز چون‌ افسانه‌ی‌ سیموس‌ به‌ واقعیت‌ بدل‌ شده‌ است‌؟!

کاربرد واژه‌های‌ میمون‌ و انسان‌، تنها نشانه‌های‌ متفاوت‌اند که‌ فرقی ‌نمی‌کند کدامیک‌ را میمون‌ و کدامیک‌ را انسان‌ بپنداریم‌. سیاره‌ میمون‌ها، داستانی‌ از پیدایش‌ حیات‌ موجوداتی‌ هوشمند در سیاره‌ای‌ است‌ توسط موجوداتی‌ برتر، که‌ اتفاق‌ عصیان‌، زندگی‌ آن‌ها را رقم‌ زد و موجودات‌ هوشمند زیردست‌ با تکوین‌ و تکامل‌، بر موجودات‌ هوشمندی‌ که‌ برتر بودند، تفوق‌ یافتند و آن‌ گاه‌ گذشته‌ از "تاریخ‌" رنگ‌ باخت‌ و به‌ "افسانه‌" نشست‌، با ردپای‌ تأویلی‌ که‌ بتوان‌ افقش‌ را از آینده‌ دید!؟ برای‌ آنانی‌ که‌ وسعت‌ اندیشه‌ و شجاعت‌ نگاه‌ به‌ فراسوی‌ افق‌ را در خویشتن‌ بیابند؟!؟

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد