هرمس یونانی

وبلاگی است در خصوص آثار معنوی نویسنده در گستره های هنر و سینما

هرمس یونانی

وبلاگی است در خصوص آثار معنوی نویسنده در گستره های هنر و سینما

زندان زنان و مردان

 

سفر بیست و هفتم 

 

زندان زنان و مردان: زندانی عاقبت می رود، اما زندانبان است که همیشه در زندان می ماند!؟

دکتر کاوه احمدی علی آبادی

دکترای فلسفه و ادیان از آمریکا

عضو هئیت علمی دانشگاه آبردین با رتبه پروفسوری 

عدّه‏اى زن در زندانى به سر مى‏برند. آن‏ها در زندان زندگى مى‏کنند یا محبوس‏اند!؟ فیلم «زندان زنان» نشان مى‏دهد که آنان از ابتدا محکوم بوده‏اند. از وقتى که خود را یافته‏اند، زندگى و محکومیت خویش را یکسان دریافته‏اند.

زندانبانى جدید به زندان مى‏آید و با خود، ایده و منشى جدید را نیز به همراه مى‏آورد. او مؤدّب، قاطع و سختگیر به نظر مى‏رسد و به سرعت با نظام تربیتى و تنبیهى خویش، زندانیان را تحت تأثیر قرار مى‏دهد. هم زندانیان و هم زندانبان بسیار آرمانگرا هستند. چرا که هر یک الگوهاى یک طرفه‏ى خود را به دیگرى تحمیل مى‏کند، بدون این که در نظر گیرد، "دیگرانى" نیز هستند که زندگى و حتى محکومیت در آن محیط مى‏بایست با آراء و خواست‏هاى ایشان نیز تحققّ یابد!؟

امّا با این همه، قواعد خشک طاهره، زندانبان جدید، گذشته از قربانى نمودن ایده‏ها، نگرش‏ها و خواست‏ها، دستاوردهاى دیگرى نیز دارد، که بازگشت نظم و ترتیب به محیط زندان و اصلاح زندگى و دوران محکومیت را به همراه دارد. رهاوردى از نظام‏هاى مدیریتى یک سویه و از بالا به پایین که عمدتا نادیده گرفته مى‏شود، از منظر زندان زنان به دور نمانده است و در میان آن همه نگاه آرمانگرایانه، نگاه دوربین بسیار واقع‏گرایانه، زندان و زندانیان را به تصویر مى‏کشد. آنانى که تحمل دیدنش را ندارند، چشمان
خود را ببندند، ولى کسانى که تاب دیدن را در خود مى‏بینند، با آن‏هاست که، تأویل کنند، درک نمایند و بیاموزند و با ما در زندان زنان همراه شوند.

در زندان زنان در میان زندانیان، دانشجویى به نام میترا هست که طاهره بسیار مراقب او و ارتباطش با سایر زندانیان است. هنگامى که طاهره به او گوشزد مى‏کند که خود نیز همچون وى دانشجو بوده، بر روى احساسى دست مى‏گذارد که فضاى مخاصمه‏ى بین آن‏ها را شکل بخشیده است. دختر دانشجو به سبب در خود فرو رفتن، نسبت به دیگران از جمله طاهره کم تفاوت است، در حالى که آن از منظر طاهره چنین استنباط مى‏شود که او خودش را برتر از طاهره و سایرین مى‏بیند. برخورد تند و خشک طاهره از نگاه او براى سر و سامّان دادن به فضایى‏ست که خود آشکارا به توهین، تخلف و بى‏نظمى افتخار مى‏کند. در حالى که از دیدگاهمیترا چنین تصوّر مى‏شود که او خود را بیش از حد جدّى گرفته است و لزومى به آن همه سختگیرى نیست. این در حالى‏ست که طاهره فکر مى‏کند، میترا بدنبال دردسر مى‏گردد!؟ تا آن زمان هر یک از آن‏ها، ایده‏ها و خواسته‏هاى خویشتن را به طرف مقابل شلیک مى‏کند و تصوّر مى‏کند، آن کسى موفّق خواهد بود، که قدرت خویش را به دیگرى تحمیل کند!؟

طاهره جلوى بسیارى از تخلفات زندانیان مى‏ایستد. گذاشتن روسرى و رعایت حجاب کامل در تمامى لحظات در زندان و ممنوعیت کشیدن سیگار از جمله‏ى آن‏هاست. امّا چنان تخلفاتى از بین نمى‏رود، بلکه در لایه‏هاى درونى‏تر زندان سارى شده و تداوم مى‏یابند. زندان زنان نشان مى‏دهد که با قاطعیت نمى‏توان فساد را ریشه‏کن کرد و آن تنها از جلوى دیدگان ما پناه مى‏شود، چه بسا که عمیق‏تر و قوى‏تر از گذشته در لایه‏هایى درونى‏تر ریشه کند.

پگاه، دخترى مهجور است که جرمش در زندان زنان، سیاسى عنوان مى‏شود. تمایل او به موسیقى، به احساسى بودنش کنایه مى‏زند، تا به دقّت بسیارى از قربانیان سیاسى را آسیب دیده از وجه احساسىِ شخصیت‏شان معرفى کرده باشد. زندانبان دیگرى که زندان و زندانیان را به طاهره معرفى مى‏کند، اختلاف‏نظرهایى با طاهره دارد. جایگزینى شخصى دیگر به جاى او، از این خبر ناگوار پرده برمى‏دارد که طاهره مخالفت با رأى خود را تحمل نمى‏کند، حتى اگر آن از طرف همکار یا فردى با تجربه‏تر از او
باشد!

اکنون پس از گذشت سال‏ها، زندانیان و زندانبان با یکدیگر تقابل، تعامل و تجارب مشترکى داشته‏اند، که موجب شده یکدیگر را بهتر شناخته و بیشتر مشروعیت دیگرى را بپذیرند. از این روى، در صحنه‏هاى بعدى زندان زنان از میزان مخاصمات آن‏ها با یکدیگر کاسته شده و جلوه‏هایى از زیستن در کنار یکدیگر را به تصویر مى‏کشند. چنان که در زندان زنان، فضا و روابط سلول‏ها برخلاف گذشته، به منازلى که در آن‏ها زندگى، نه به شکلى موقتى، بلکه به گونه‏اى دایمى بگذرد، نزدیک‏تر است، اگر چه هنوز گذران دوران محکومیت به شمار مى‏رود! براى زندانیان زندگى در زندان و براى زندانبان، زیستن با زندانیان در زندان!!

محکومان مختلفى مى‏آیند و مى‏روند؛ معدودى به دامان دنیایى دیگر، بعضى پشت میله‏هاى زندانى دیگر و تعدادى به آغوش مرگ، امّا میترا و طاهره همچنان هستند و نظاره‏گر همه‏ى آن‏ها. اعتقادات میترا و سلامت روحى او موجب مى‏شود که در مقابل برخى از تخلفات زندانیان بایستد و با جانبدارى از زندانیانى که محجورتر، معصوم‏تر یا ضعیف‏تراند، تاوان درگیرى با هم سلولى‏ها را به جان بخرد. طاهره که اکنون تا حد زیادى، لااقل تخلفات زندانیان زیر دست خود را مى‏شناسد، با به انفرادى فرستادن همه‏ى اعضاى یک سلول به جز میترا، نشان مى‏دهد که اینک به سلامت روحى او ایمان دارد، اگر چه در عرصه‏هاى نظرى و عملى هنوز اختلافات
بسیارى با یکدیگر دارند. طاهره به آن چه در جلوى دیدگانش جریان دارد بیشتر اهمیت مى‏دهد. تأکید او به رعایت ظاهرى حجاب و ممنوعیت مصرف سیگار از این دیدگاه وى خبر مى‏دهد. در حالى که میترا بیشتر به اتفاقاتى مى‏اندیشد که به دور از چشمان زندانبان در جریان است.

زمان مدیدى در زندان زنان سپرى مى‏شود. اکنون دیگر نسلى رفته و نسلى دیگر جایگزین آن شده است و تنها بازماندگانى از نسل پیشین در زندان باقى مانده‏اند که میترا یکى از آن‏هاست. او همان گونه که قابله‏اى در تولّد نوزادى (سپیده) مى‏شود که در زندان بدنیا آمده، مادرى نیز هست که نسل جدید را متولّد مى‏کند. استعاره‏اى که به ارتباط عاطفى و هویتىِ نسل گذشته و نسل جدید نظر دارد.

نسل جدید مى‏آیند و مى‏روند و راحت‏تر از نسل گذشته به زندان عادت دارند و کمتر از آن‏ها سخت گیرند. سپیده یکى از آن‏هاست که در زندان بدنیا آمده است. هنگامى که میترا از او در مورد اسم، تاریخ و مکان تولّدش سوالاتى مى‏کند، او از آن طفره مى‏رود. استعاره‏اى که به بى‏میلى نسل جدید نسبت به شکل بخشیدنِ هر گونه هویتى از خود نظر دارد. او نام خویش را که میترا، یعنى نماینده‏ى نسل پیشین برایش برگزیده نمى‏پسندد و خود را اِسى صدا مى‏کند تا پشت پا زند، به هر هویتى از خود که به وسیله‏ى نسل پیشین تعریف شده باشد.

با این همه، امید به نسل جدید در زندان زنان چگونه است؟! آیا به غیر از ترقه‏بازى (طرقه بازى) و معاشرت‏هاى شادمانه‏ى سپیده، نسل جدید چیز دیگرى افزون بر نسل‏هاى پیشین پدید آورده است که بتوان امیدوار بود، او اشتباهات نسل‏هاى پیشین را تکرار نمى‏کند؟! چى؟ کتک زدن مأموران زندان؟! شوخى مى‏کنید! چنان اتّفاقى آن قدر باورنکردنى‏ست که حتى دوربین از به تصویر کشیدنش طفره مى‏رود! در بین زندانیان کسى جسورتر، خلافکارتر و دعواگیرتر از سپیده نیست که باور کنیم او این کار را کرده است! حتى اگر با چشم گذاشتن بر بسیارى از واقعیات، فرض کنیم که او فرار کرده است، امّا چنان که سپیده، نماینده‏ى نسل جدید به میترا مى‏گوید، این که او در کدام زندان باشد، فرقى نمى‏کند، همه‏شان زندان‏اند!؟

تا هنگامى که کنش و واکنش دو نفر، گروه، قشر یا جامعه نسبت به یکدیگر آرمانگرایانه و بدون قرار دادن خویشتن به جاى دیگرى هست، با بازآفرینى فضاى زندان و فاصله‏ى بین زندانى و زندانبان مواجه خواهند بود!؟ و از فرار خبرى نیست، چرا که "فرارِ پدید آورنده، از "پدیدآورده‏ى مداومِ" خود مقدور نیست"! خوشبینى به نسل جدید در زندان زنان نشان مى‏دهد که اگر نگاه به زندگى در زندان زنان واقع‏گرایانه است، امّا امیدش به آینده هنوز آرمانگرایانه است. همان سان که در اندیشه‏ى تک‏تک‏شان جلوه‏گر مى‏شود
و باز در لایه‏اى درونى‏تر، واقع‏گرایانه به تصویر کشیدنِ امیدهاى آرمانگرایانه‏ى شخصیت‏هاىِ زندان زنان را نشان مى‏دهد!؟

با مرگ مادر میترا، دیگر هیچ کس در آن سوى زندان منتظر او نیست و چنان که خود مى‏گوید، آزادى و محکومیت براى او فرقى نمى‏کند و خشت‏هاى زندان، دیوار زندگى او را ساخته‏اند. با تجدیدنظرهاى مکرر و رضایت‏نامه زندانبان از میترا، حکم آزادى وى صادر مى‏شود، ولى او براى آزادى علاوه بر آن‏ها به وثیقه‏اى نیز نیاز دارد. امّا چه کسى‏ست که براى آزادى میترا وثیقه مى‏گذارد؟ مگر میترا کسى را به غیر از طاهره در زندان دارد!؟

اگر بیننده‏اى هنوز آزادى میترا را بى‏ارتباط با تمایل طاهره مى‏داند و وثیقه گذاشتن طاهره را براى آزادى میترا در زندان زنان با ناباورى مى‏نگرد، پس هنوز در تجربه‏ى میانه‏ى زندان زنان به سر مى‏برد. همان مقطع از زندان زنان که طاهره با مرخصى میترا موافقت نمى‏کند. پس هم چنان که فیلم پیش مى‏رود و میترا و طاهره پخته‏تر شده و بهتر یکدیگر را شناخته و بیشتر پذیراى یکدیگر و مشروعیت اختلاف‏نظرهاى هم مى‏شوند، ما نیز ناگزیر به سکون و تأویل تا همان مقطع نخواهیم بود.

اگر بیننده‏اى هنوز طاهره و میترا را همچون گذشته دشمن یکدیگر مى‏پندارد، هنوز در تجربه‏ى آغازین زندان زنان بسر مى‏برد. همان جایى که طاهره و میترا مدام با یکدیگر در مبارزه بودند و طاهره، میترا را به انفرادى مى‏فرستاد. امّا همان طور که زندان زنان در همان نقطه در جا نمى‏زند، تجربه‏ى زندانیان و نگاه بیننده نیز مجبور نیست تا به همان مقطع توقف کند.

اگر نسلى تصوّر مى‏کند که با دور ریختن تمامى آن نگرش‏ها، تجربه‏ها، شناخت‏ها و زندگى‏ها مى‏تواند به موفّقیت و رضایت دست یابد، پس با چنان تأویلى محکوم است که ـ "خود" ـ زندان زنان و مردان را از ابتدا تجربه کند!؟ با اوست که تنها برگزیند، زندانى یا زندانبان بودن را!؟

امّا به نظر مى‏رسد که تحلیل ما در زندان زنان نیز دچار آرمانگرایى شده است!! حداقل از سطح لحن گرفته تا قاطعیت و تفکیک‏هاى دقیق، نمودهایى از آرمانگرایى را جلوه مى‏دهد. پس نویسنده نیز از آن مبرّا نبوده است؟! شاید او نوعى از نوستالژىِ آرمانگرایى را که از گذشته در خود درونى ساخته، فرافکنى مى‏کند. امّا آن چه را که در مورد زندان زنان گفته، باطل نمى‏سازد، بلکه در لایه‏هاى تو در تویى از تأویل‏هاى آرمانگرایانه و واقع گرایانه، تأویل‏هاى مختلف و متناقضى را در بین زندانیان، زندانبان، زندان زنان، تحلیلِ زندگى در زندان و نقد نویسنده، استخراج مى‏نماید.

بارى، نگاه آرمانگرایانه اگر براى آغاز هر تحولى ضرورى‏ست، ولى براى ادامه‏ى آن هرگز راه‏گشا نخواهد بود. تنها روبه‏رو شدن با واقعیت و تجربه‏ى تعدیلات منتج از آن خواهد بود که تداوم آن را تضمین خواهد کرد. بنابراین از این پس، خود را با واقعیات زندان زنان تعدیل داده و تحلیل خویش را نیز با واقعیات آن همراه مى‏سازیم.

اگر چه از اختلافات بین طاهره و میترا کاسته شده است و آن‏ها که نماینده‏هایى از نسل خویش هستند، با تعامل و تجربه، خویشتن را با دیگرى بهتر وفق داده‏اند، ولى از مخاصمات آن‏هایى که تازه مى‏آیند، کم نشده است. زندان زنان به ما نشان مى‏دهد، که در بسیارى از موارد تجارب یک نسل، چراغ راه نسل بعد نخواهد شد و چنان گزینشى بسته به انتخاب خود آن‏هاست! طاهره در برخورد با زندانیان جدید و محکومینى از نسل جدید، همان تقابل‏هاى ابتدایى را در ابعادى دیگر متجلّى مى‏سازد. البته طاهره نسبت به گذشته تغییر کرده و فرضا لحن مؤدّبانه‏ى گذشته را در مقابل محکومان ندارد، ولى در یک زمان معین، همان آدم است و فقط طرف‏هاى مقابلش با یکدیگر فرق مى‏کنند. در چنین نماهایى، جایى که مداراى طاهره با میترا را مى‏بینیم، ولى همزمان مخاصمات طاهره را با
زندانیان جدید مشاهده مى‏کنیم، به خوبى مى‏توانیم استنباط کنیم که آن چه فضاى زندان را تعریف مى‏کند، نه به شخصى خاص مربوط مى‏شود و نه صرفا به خصایص زندانبانى معین محدود مى‏گردد؛ آن حتى محدود به تقابل زندانیان با زندانبان نیز نمى‏شود. دختر جوانى که همچون طاهره از زندانبانان زندان است، از نحوه‏ى رفتار او با خودش ناراضى‏ست و آن حکایت از اختلافاتى نظرى و عملى در بین نسل‏هاى مختلف دارد و پیامى گنگ ولى واقعى براى مخاطبانش دارد: "فضاى زندان تنها با کنش و واکنش افراد است که پدید آمده و استمرار مى‏یابد". فضایى که اگر تماما معلول شخصى خاص از آن‏ها نیست، بى‏ارتباط با تک تک آنان نیز نیست. فضایى که اکنون به آنان نشان مى‏دهد، "هیچ لولویى در آن سوى ما قرار ندارد، آن در درون تک‏تک ما و در اندیشه و رفتار ماست"!!

در لحظه‏ى پایانى، جایى که درِ زندان به روى میترا باز مى‏شود، واى که طاهره، میترا و نگاه آن دو دیدنى‏ست!؟ آن‏ها نمى‏توانند همدیگر را در آغوش بگیرند، چرا که در تمام آن دوران، فاصله‏ى زندانى و زندانبان را حفظ کرده‏اند (حتى در همان لحظه هم)، ولى مگر مى‏توانند لحظات و خاطرات گذشته در زندان را، که با یکدیگر گذرانده و تمامى زندگى‏شان را ساخته است، فراموش کنند؛ حتى دوران تلخ و خاطرات ناگوار آن را؟! به چشم‏هاى طاهره نگاه کنید، در حالِ سر ریز شدن است. امّا میترا آرام به نظر مى‏رسد، چرا که او گریه‏هاى خود را قبلاً کرده است! ولى بغض و اشک فروخفته‏ى طاهره براى چیست؟! چون در تمام آن مدت، او نیز
همچون
میترا که به طاهره عادت کرده، به میترا خو کرده است؟! آیا در درون مى‏گرید، چون میترا در نهایت از زندان مى‏رود، ولى طاهره است که باز محکوم به ماندن در آنجاست؟! یا اشک در چشمانش قرار ندارد، چون به هر دوشان و به آنانى که رفتند، مى‏نگرد و با خود مى‏اندیشد، ما با یکدیگر چه کردیم، آیا حقیقتا ارزشش را داشت؟! بینندگان هر طورى که مایل‏اند مى‏توانند تأویل کنند، ولى از زندان زنان بپذیرید که آن اشک‏ها به خاطر هر سه‏ى آن‏هاست.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد