سفر بیست و یکم
پروندهی احیاء شده
تحقیقات اولیه: چارلز خبرنگاری آمریکایی که از فعالان چپ است و در شیلی به روزنامهنگاری مشغول شده، ناپدید میگردد. او، همسر و دوستانش از فعالان همفکرند.
گزارش اول پرونده: پدر چارلز در آمریکا به محض این که از مفقود شدن پسرش مطلع میشود، خود را به شیلی میرساند. همسرش درصدد است تا وقایع را آن گونه که به وقوع پیوسته برایش شرح دهد. اما پدر چارلز، پسر و همسرش را محکوم میکند که بسیاری از وقایع به وقوع پیوسته، تقصیر آنهاست: «اشخاصی مثل شما با افکار ایدهآلیستی وضع را خراب جلوه میدهند و آن را خرابتر میکنند».
همسر چارلز میگوید: «ما سعی میکنیم، خود دنیایمان را درک کنیم. آن طور که خودمان میبینیم و میفهمیم».
گزارش دوم: مقامات با پدر چارلز دیدار میکنند. با این که شاهدانی دیدهاند، نظامیان چارلز را سوار کامیون کرده و با خود به زور به داخل استادیوم بردهاند، اما ارتش و مقامات مسؤول، هرگونه اطلاعی از وجود او را انکار میکنند. برخی از مقامات مدعیاند که ممکن است مخالفان حکومت او را دزدیده باشند تا بگویند که حکومت، مخالفان و آمریکاییان را بازداشت میکند. مقامات به پدر چارلز میگویند که به نفع تحقیقات است که فعلاً با خبرنگاران مصاحبه نکند.
گزارش سوم: یکی از دوستان چارلز برایشان شرح میدهد که چگونه نظامیان او و چارلز را با خود بردند و پس از جدایی آنها، او را آزاد میکنند، ولی او دیگر چارلز را نمیبیند. او از 18 ساعت کار در شبانه روز آنان سخن میگوید و پدر چارلز از این همه پشتکار پسرش بهت زده میشود و میپرسد «با این همه کار به او چه میدادند!» خانمی که از دوستان آنهاست، پاسخ میدهد: «احترام، ارزش». و پدرش میگوید: «با احترام و ارزش به آدم حتی هات داگ هم نمیدهند».
سفیر آمریکا میخواهد تا پدر چارلز را ببیند. او مدعی است که دولت آمریکا با وقایع این کشور هیچ ارتباطی ندارد. پدر جارلز نیز اذعان می کند که او کاری با سیاست ندارد و تنها میخواهد سالم پسرش را پیدا کند.
گزارش چهارم: آنها برای یافتن چارلز به هر کجا سر میزنند، در حالی که ماشینی مدام ایشان را تعقیب میکند. به بیمارستان سر میزنند، او را نمیبینند. به جاهای مختلف، ولی همه به آنان میگویند: متأسفیم. گهگاه اجسادی را که در رودخانه پرتاب شدهاند، مشاهده میکنند. هر جا میروند، فوجی جنازه به آنها نشان میدهند. جنازهی یکی از دوستان چارلز را مییابند، اما هرگز چارلز را پیدا نمیکنند، ولی آنقدر کشتار و جنایت دیدهاند که آن ها خود گواه همه چیز است.
انگار پدر چارلز تازه پی میبرد، تصور او از اوضاع بوده که واقع گرایانه نبوده است و شرایط بسیار دهشتناکتر از چیزیست که میپنداشت. او سفیر آمریکا و سایر مسؤولین را مقصر معرفی میکند و آنان را متهم میسازد که از ابتدا میدانستند چارلز کشته شده است. هنگامی که پدر چارلز میخواهد از اتاق ملاقاتش با سسفیر آمریکا که به مشاجره کشیده شده، خارج شود، یکی از مسؤولین آمریکایی به او خاطر نشان می سازد: پسر شما سرخود به اینجا میآید و با مافیا درگیر شده و فعالیتهای مختلفی (غیرقانونی) انجام میدهد، بدوناطلاع ما و وقتی به مشکل برخورد میکنید، به ما رجوع کرده و ما را محکوم میکنید! آدمی که با آتش بازی کند، میسوزد.
گزارش نهایی پرونده: به پدر چارلز اطلاع میدهند که جنازهی پسرش را پیدا کردهاند. او زیر گریه میزند و مقامات را متهم میسازد که برایشان شکایت کرده و آنان را محاکمه خواهد کرد. ولی پرونده در ردهی محرمانه رفته و راحت بسته میشود.
تبعات گزارش پرونده در افکار عمومی جهانیان: با فیلم گمشده، آن پرونده برای جهانیان دوباره باز شده و احیاء میشود.